✼  ҉ حسام الـבین شـ؋ـیعیان ҉  ✼

✐✎✐ وبلاگ رسمے و شخصے حسام الـבین شـ؋ـیعیان ✐✎✐

✼  ҉ حسام الـבین شـ؋ـیعیان ҉  ✼

✐✎✐ وبلاگ رسمے و شخصے حسام الـבین شـ؋ـیعیان ✐✎✐

حسام الدین شفیعیان-طنزنویسی

/پنلوپه و  جهانگردی/

پنلو په که میخواست جهانگردی کنه قصد کرد بره پیاده جهانو بگرده نقشه ای که برداشت مناطق رو اشتباه زده بود جای قسطنطنیه و برکینافاسو از جزیره آدمخوارا در اومد یکی با  استقبال زیاد و خوشحالی اومد سمتش لبخند زد گفت عجب آدم های خوبین ببین چه استقبالی کردن و  گفتن تو اهل کجی هستی گفت من از  کشور اونجا اومدم اینجا گفتند ما رسممون اینه که کسی که میادو به قبیله نشون بدیم بردن نشون دادنش همه گفتن اه چه  آدم خوبی  گفت ممنونم گفتن ما صبح کله پاچه بار میزاریم شما هم میخوری گفت نه من فقط اسپاگتی با نان جو دوست دارم گفتن در نمیاد گفت چرا گفتن فقط کله پاچه زنی بنام خودم میخورمت اومد جلو آشپز کل اونجا بود بهش میگفتن  ناراحت راحت میخوره گفت به په که از اسپاگتی بیخیال کن فقط این که من میبینم ازش آش رشته در میاد گفتن چطور مگه گفت شانسمون بد زده باریک به جزیره اومده گفتن چگونه آیا گفت راحت 25 کیلو استخوان با نیم مثقال چربی من چجوری کله پاچه بار بزارم  با این فقط برا سوپ قلم در میاد فهمید که اشتباهی اومده گفت من جک یاد دارم گفتن بگو بگو اگه راست میگی بگو بگو گفت روزی مردی رفت  بقالی گفت ماست میخوام صاحب بقالی گفت منم آش میخوام همه ناراحت لبا تو هم رفته گفتن با این جک که گفتی  رییس قبیله بهت رحم کنه گفت چرا گفت جک تو باعث ناراحتی ما شده گفت چرا گفت برا ما ماست مقدسه گفت ای دل غافل چه اندیشه مزخرفی دارین گفتن اه این دیگه راسته  شقه فقط گفت نه حالا واستین من یه کاری یاد دارم شما خوشتان میاد گفتن چیه بگو ببینیم گفت من بلدم براتون غذایی درست کنم که اگه بخورین منو نمیخورین گفتن درست کن گفت مواد لازم  گوشت راسته اصل  به هم نگاه کردن گفتن ها همین سوسولوکو برا مواد لازم خوبه گفت نیم دهم مربع چربی نگاه بهم کردن گفتن توپولوکو برا این امر خوبه گفت مقداری  نمک بهم نگاه کردن گفتن خودت خوبی گفت نمک برا آدمی خوب نیست گفتن پس بیخیال گفت مقداری  فلفل تند اصل تند نگاه بهم کردن گفتن تونو تندول خوبه گفت نه اون شور میشه غذا . خلاصه دستور پختو که داد همه قبیله هر چی داشتن بدون ریا رو کردن همو گذاشتن وسط گفت همش همین رو دارین گفتن اگه اجازه بدی خودمونو  تو کادو خدمت کنیم بهتون گفت الان مزنه یک کیلو گوشت تو اینجا چنده گفتن مزنه نمیدونیم ولی از نظر ما هر چی بشه خورد میخوریم به غیر از  په و شرکا به غیر از  سوسولو گفت چرا گفتن سوسوله  خیلی کرم مارو  پوستشو کشیده شده شبیه  اردک گفتن الا به غیر بلا ما دوست داریم  دیگه آدم نخوریم گفت چی شده چکار شده مگه میشه مگه داریم گفتن طبق رسوم جدید که همین الان تصویب شد  هر کی آدم بخوره خیلی خله گفتن ما از الان به بعد  آهن میخوریم گفت نه همون آدم بخورین سنگین ترین اینجوری همه میمیرید گفتن بی سواد هر چی آهن داشته باشه میخوریم گفت جلل القدرت چه زود پیشرفت کردن که نگاه کرد دید در کولش بازه لب تاب برداشتن  دارن با فیبر  نوری اونم چه سرعتی از کره جنوبی  وصل شدن گفت چی سرچ کردید گفتن نوشتیم آدم خوشمزه اومد فوائید آهن برای بدن گفت سواد دارین مگه گفتن نه تو داری فقط گفت چجوری گفت ما آدم قبلی که خوردیم پرفسور  بود فسفورش زیاد بود همه دانشمند شدیم. الان از اون به بعد ما  خیلی تغییر کردیم و هممون پی اچ تی گرفتیم از دانشکده خوردن آدم با فوائد مفید گفتن اگه تو رو بخوریم هر چی بوده از دست میدیم و  مغزمون کند میشه سرعت میاد پایین به کجا وصل میشیم جیبوتی اصلان اینترنتش خوب نیست گفتن ما  آدمخوارهای با کلاسی هستیم مد هم بلدیم مثلان آدم چه جوری میتونه راه بره و جشن خشن داریم مد اونم چه مدی سه تا ده هزار تومن ببر بخور اندازه نبود بپوش اما اصراف نکن خلاصه فهمید اینا همینجور دارن سرچ میکنن که یدفه یکی از تو لب  تاب اومد بیرون تاب گفت بی  انصاف  منو با خودت ببر گفتن تو کی هستی چجوری اومدی بیرون از تو لب تاب گفت ای دل غافل من  رییس بوگل هستم اینقدر سرچ کردید موتور بوگل سوخت اومدم بگم  شما چی سرچ کردید که اینجوری شدید گفتن ما از اینترنت استفاده درست کردیم در  آن فهمیدیم که اینترنت میتواند خوب باشد نقطه.گفت باریک شما بیست گرفتید. گفتن چه موهای قشنگی داری برا رو  کلاه ما عالیه گفت کلاه شما که دو متره تهشم بی متره گفت با چی بافتید گفتن بیخیال  تو چه چشمای قشنگی داری که فهمید میخوان بخورنش گفت نه نگاه کنید من بهتون پیشنهاد جدیدی میدم اونم اینه که همون سرچ کنید موتور بوگل که هیچی موتور  هر چی خواستید بترکونید اما منو نخورید گفتن  احسنت   تو واقعن مارو درک کردی ما آدمخوارهای با فهمو کمالاتی هستیم ما وقتی کسی بهمون بگه مارو نخور میخوریم بعد فهمید رفت تو جستجو غرق شد و په هم تو همین فاصله زمانی فرار کرد و دیگه جهانگردی نرفت الان کنار خونشون ماست میفروشه.

متینگ عصرانه

شاپورو پرویزو ناصرو  جمشید در متینگ عصرانه خود جمع بودند که شاپور گفت راستی الان  ناصر الدین شاه میخواد چکار کنه وضعیت کشور ناجوره که پرویز گفت نگران نباش من  میدونم الان  کشور دست ناپلئونه و دستی کشید به سبیل سفید خودشو گفت من میدونم ناپلئون بلده که چجوری کار کنه شما اصلان نگران نباشید.ناصر گفت اصلان اینجوری که من میبینم  کوروش اگه بتونه کشتی هارو ببره اون سمت رد بشن مشکل حل شده.جمشید گفت دایناسورها اگه بتونن مغازه منو خراب نکنن من میتونم سال دیگه یک مغازه بزرگتر دور میدان دایناسورک زیبا چقدر ماهی بزنم.که یدفه کامپیوتر توی حال ارور داد و ساعت رو نشون داد که برن درست کنن والا هیچ صفحه ای باز نمیشه.شاپور گفت جمشید تو واقعن فکر میکنی  ما میتونیم یک وزیر خوب انتخاب کنیم.که ناصر وسط حرفشون لگد کردو گفت تا زمانی که  من وزیرم هیچ وزیری انتخاب نمیشه.پرویز گفت مشکل آپارتمان ما به این چیزها حل نمیشه بهتره منو برای پادشاهی ساختمان انتخاب کنید که گفتن چه اختیاراتی میخوای گفت  چی دارین گفت قبض برقارو بزنی به تابلوی اعلانات گفت سنگینه این مسئولیتش فقط کار یک آدم قوی هست. گفتن رای میگیریم هر کی چایی شو با  مربا بخوره اون پادشاه ساختمونه  ناصر گفت هر کی بتونه سه تا آجر با هم برداره تا خط پایان برسونه اون قویترین مرد ساختمونه.که  پسر ناصر اومد با ده تا قرص و یک پارچ کامل آب گفت بابابزرگ بابابزرگ بابابزرگم قرصاتو خوردی گفت دقیقن کجایی گفت قرصا همینجاست گفت آن شب جان افروزم منتظرت بودم که پسر ناصر البته از هفت نسل قبل او یا چند نسل متوازی  با او گفت من به بابام گفتم وقتی فوت کنی برا شما رادیوشو به ارث بزاره منتها تورم رفت بالا فروخت به جوجه فروش سر محل.گفت بابات مرد بزرگی بود اون وقتی سبیلاش در اومد تو سه سالگی بود که فهمیدم مرد شده. گفت جلل القدرت من هنوز  40 سالمه سه لاخ سبیل دارم اون تو سه سالگی. گفت راستی  تو کی هستی گفت من مرد تنهای روزم گفت پس من حتمان وزیری هستم. گفت نه تو سلطانی هستی که خلاصه متینگ عصرانه به دلایل وضعیت سر ساعت قرص ها تمام شدو تنها خاطره ای ماند از این متینگ برای نسل های بعد آنها که می آیند و آنها هستند و میروند و حتمان قرصاشونو سر موقع میدن.

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

/داستان عشق جک به رز /

رز که دم در خونه مجللشون ایستاده بود . همینجور یه ریز خواستگار با پورشه و لامبورگینیو بنز میومدو رد میکردو هی میگفت نه تو ر نمخامو ایرو نمخام اورو نمخام.یدفه دید یه نفر از خیابون هانس برگرد کوچه بن بسته پیچید دم در کاخ ترمز زد اومد پایین خسته دل شکسته گفت من جکم گفت ماشینت چیه. گفت پراید 92 اما بیمش تا 91 سفید یخچالی شیشه 70 درصد دودی قالپاق با نوشابه سییاه شسته. صندلی دستی تنظیم کولر برقی . موتور خسته دنده دلش شکسته. فرمون تو حالت رفت ام برگشت بازگشت همه ما بسوی اوست پراید وسیله عاشق زنای به پول اهمیت نده خواستگار داری بزار کنار من مرد رویاهاتم که با پراید سفید اد دم خونت خوابیده لگد محکم نزن به بختت بپر چمدون جمع جاده بالا . ماه عسل لب چشمه . هندونه . نوشابه.

گفت تو خونتون کجاست؟

گفت کوچه بالا دوبل برگر دم درمون یه مرده هست همونجا بقلش گیم نته. کنارش کله پزی.

گفت اه تو بچه خیابونه جردنی تو هاکل برفین بلوار دوم کنار منزل مادام کم بریز چایی پر رنگ نریز.

گفت اد همونی که تومیگی ده متر این سمت پلاک دویستو بیستو دو

گفت من اومدم 

گفت چمدونی چیزی ازدواجی

گفت من روشنه فکرم

گفت فکرت الان کجاست

گفت تو پرایدت که دیدم فکر از سرم پرید

جکم گفت اول که منم خریدم فکرم از سرم پریده بود الان فکرم جا افتاده اما ماشینم رو میخام بدم پشت قبالت بزنی

مال خودت

گفت قصرتون الان مزنش چنده

گفت ولا متری که نه کلشو بدیم جزیره جیبوتی رو میتونیم بخریم

گفت العجبا

سوار شدن رفتن کنار دریا که دیدن یه کشتی داره میاد تو ساحل لنگر بندازه گفتن ما گمشدیم . اونا هم گفتن ما هم گمشدیم سوار شدن حالا چجوری بکس بات کرد کشتی بماند رفت تو دریا جک رز تو وسط کشتی سفره انداختن دیزی میخوردن نگهبان دید حواسش پرت شد گفت اینا چیه گفتن لقمه میخوای خلاصه کشتی خورد به پرچم مشهد نصف شد.همه مونده بودن این پرچم چجوری از وسط جزیره کارائیب اومده از مشهد همه مونده بودن که کاپیتان گفت پرایدو بندازین تو دریا همه رو نجات میده. گفت جک اگه بزارم دست بزنید بهش کتشو در آورد همه داشتن غرق میشدن اون داشت کاپیتانو میزد . که نگهبان شلیک کرد دیدن تفنگ آبپاش دادن دستش. خلاصه. همه غرق شدن غیر رز اون دستشو گرفته بود رو پراید که کولرش روشن شده بود جا بخاری یخ کرده بود لگد زد به دم درش آهنگ پخش شد قایق نجت گفت یه موجود پرنده میبینم سفید یخچالی رفتن سمتشو نجاتش دادن بعد خاطراتشو نوشت که پرایدو حذف کردن نامردا والا تاریخ اصلش این بوده خلاصه کلاغ آخر قصه بیهوش شده بود داستان کششش بالا بودو بهش آب قند دادن تونست بره بشینه رو درخت خونش پیش کشش.

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

جشن تولد 206

مامی مامی

چیههههههههههه

امروز تولد مامانبزرگه

راست میگی ها

تولد ش امروزه

شمع حالا چجوری بگیریم پیدا نمیشه

چرا دیگه دو تا یک میشه دویست یک دو میشه دویست و دو یک چهار میشه دویست و شیش

206 خب یک بیست   بگیریم.اینجوری ذوق زده میشه فکر میکنه بیست سالشه

نه برا قلبش بده

چرا

قلبش با  باطری کار میکنه یادت رفته تازه باطریشم داره تموم میشه باید دوتا قلمی بگیریم

خب چجوری شمع فوت کنه

براش بده

تنگی نفس داره

ولش کن بدون شمع میگیریم

خب قند داره کیک براش بده

کیک نگیریم یدونه دونات بگیریم

نه چربه چربی خونش میزنه بالا

وای راست میگی ها خب چکا کنیم

براش آهنگ تولد مبارک فقط میزاریم

نه سمعکشم خراب شده نمیتونه بشنوه فکر میکنه بجاش

خب فقط چراغ روشن خاموش میکنیم هیجانشم کمه

نه فکر میکنه شب شده میخوابه

خب براش سوپ میپزیم

نه دندوناش  مصنوعیه اونم خراب شده باید ببریم درستش کنن

خب دستشو میگیریم تو اتاق میچرخونیم یکمی دلش باز شه

نه دستش در میره  پوکی استخون گرفته

خب بشینیم اون مارو نگاه کنه

نه نمیشناسه که آلزایمر  داره

راست میگی ها

خب ببریم گلارو بو کنه

نه حس بویائیشم از کار افتاده دکتر میگه کم کم خودشم از کار میفته

چکار کنیم نیفته

دکتر میگه تنها قسمت بدنش که کار میکنه  فکرشه اونم تنها همون دقیقه فکر میکنه که فکر نکرده

خب جوراباشو در میاریم جاش یه جوراب دیگه پاش میکنیم  تنوع میشه

نه جواربشو با چسب چسبوندم بپاش

چرا آخه

پاش لاغره نمیشد جوراب سایزش پیدا کنم آخه

خب  عینکشو عوض میکنیم

نه عینکش 200 ساله عوض نشده  میگه با این عینک چیا دیده که ما ندیدیم

چی دیده یعنی

میگه  اتاق رنگش بنفش بوده الان سوسنی شده همین

خب موهاشو رنگ کنیم

خب جمجمه نداره

هان چییییییییییییییییی

جمجمه رو با سوزن دوختن آخه از طبقه بیستم تو سن 200 سالگی پرت شده

چجوری مامی مگه میشه

خودش میگه وقتی خواسته پرت بشه نشده

ولی پزشکا میگن پرت شده یحتمل رو دشک آتش نشانی

جمجمه پوسیده بوده نصفشو دوختن

خب همش با چسب چسبیده بگو یدفه

مهم اینه که مامی یادگاری بمونه

بوی آقاجونو میده

حس میکنم وقتی مامی رو میبینم بعدش مامی رو نمیبینم

چجوری

آخه وقتی نگاش میکنم.اون میگه یه حرفی

ولش کن حالا

مهم اینه بتونیم 206 سالگی مامی رو جشن بگیریم

من میگم بادکنک بگیریم بترکونیم

خب اینجوری که مامی رو باید با آمبولانس ببریم خدایی نکرده جایی دیگه

راست میگی ها

من میخوام هرجور شده مامی بره تو 210 سالگی رکورد میل گینس رو بترکونیم

خب چرا مامی رو درست حفظش نکردین همش با چسب چسبوندین بنده خدارو

تا 195 سالگی  عالی بود بعدش میگفت روغن نباتی اینجوریش کرده

آخه روغن دیگه گرونه

تا 193 سالگی فقط عکس بابا م رو میدیده

خب مامی الان خودتم کلی سنته

نه من آخه میدونی همه میگن تو اصلان بهت نمیخوره 120 سالت باشه همه میگن میخوره دو سال دوازده ماهت باشه

به سن من چکا داری دختر

هیچی ولش کن

اصلان میگم جشن نگیریم بریم خونه مامی بشینیم رنگ اتاق سوسنی رو نگاه کنیم

آفرین دخترم ولی یادت باشه خودتم  95 سالته

وای مامی دوستام میگن تو بهت میخوره یک ماه و هفت روزت باشه

تازه مامی دخترمو همه میگن اصلان نمیخوره بهش 70 سالش باشه اونو میگن اصلان بهش میخوره یک هفته و نصفیش باشه

خب دخترم دیگه داره دیر میشه باید قرصامونو بخوریم اول من بیست و سه تا قرص  تقویتی دارم بیست تا هم قرص فوق تقویتی

وای چه عالی

بله تازه  اینها که چیزی نیست بلدم بشمرم تا بیست

خب دیگه برو خونتون دیرت میشه مواظب خودتم باش کسی بهت متلک نگه دخترم

وای راست میگی ها برام تاکسی دربست بگیر یجوری که زودبره  سوپم رو گاز تبدیل شده به غاز

باشهههههههههه دلبندم

---

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان