چراغانی مسیری خالی روی تقاطع زمین جایی هست طوفانی برای نغمه هایی که میبرد کوچه را ای مرد شب زده در خلوت تنهایی زمین وسعت پرواز هست اینجا فاصله های نجومی متن میشوند برای خلوت تنهایی ها.
...
کوچه دلتنگی منو تو کجای قصه خوابیدی. دستانت وسعت مهربانی بود. ای زیباترین سروده مهربانی من. ای بال افکارت رویش انسانیت. و ای لبخندت تمام طلوع های زیبایی من. کاش یکبار دیگر از کوچه تنهایی من بگذری. من اینجا سخت دلتنگ تو ام. تو که برایم تمام قصه های مهربانی هستی. کاش یکبار دیگر تو را ببینم. تو وسعت تنهایی مرا با مهربانی پر کن. پدر ای واژه عشق ای مهربانترین سروده عاشقانه زمین. من تو را هیچگاه فراموش نمیکنم. من با خیالت شهر دیدار آرزوهایم. ای مهربانترین سروده من
...
پیانیست ضربه زد روی نت هایش فالش شد تمام خواب آرزوهایش. مردی روی طبل زندگی چراغ قرمزی بود و مردی درون ترانه هایش آواز شهر. زمستان قصه کلاغ بردار نیست. سرمای کلمات میخشکاند درون پیله را. پروانه ها جمع شده در پیله تنهایی. سروده ای که میبرد فصل اقاقی را. پیچک زندگی دور زمین. کلمات منحنی در اتصال جاده زندگی. کودکی که بادبادکی را میبرد به آسمان. زمین وسعت شهر آرزوهای خیالی. من را درون ذهنت بنمای بر دلت اگر تو هم حس سروده ای شبانه هستی.
...
دشت وسیع درون تنهایی خود بیگانه زاحوال گوشه از درون برون بنمای که خانه درون قلب هاست. مهربانی وسعتش بدون مرز جغرافیا هست. اشک را ترجمه کن میشود فریاد های خاموش زندگی. آرام بخواب شهر رویایی من اینجا فاصله من و تو طولانیست. خواب رفته حافظه تنهایی من مرا با خود ببر به آنجا که آرامش هست. درد نیست. من خسته از رنج هایی که مرا میبرد در خود. من بیدار ایستاده ام طلوع خورشید زیباست. زمین میان تاج رنگین کمان بلندای وسعت قلب انسانهاست.
...
شب سرود آهنگی مبهمست زیر آواز پرندگان خوابیده در فراز بلندای زمین. اینجا مدار عاشقی یعنی وسعت دلتنگی آسمان. ابرهای خیالت را بگشای و درون ان پرنده ای بشو برای دردهای زمین. درون خود درد درون برون لبخند اینجا لبخند را ترجمه میکنند و اخم را مترجمی دیگر. آهای زمین کجای تاب خوردنت ایستاده ای در چرخیدن. برای من کمی آواز بلند سر بده جایی که میبرد درد را من با تمام خنده های زمین و اشک هایش آشنا هستم. برای زمین جغرافیایی به وسعت مهربانی بشویم.
...
خنده کنان در دردها روانه شو و مثال عقابی بلند پرواز بر فراز آسمان بنمای تا ببینی شکوه کوهستان را.شب های دلتنگی سازی نهفته دارد کمی برای زخم هایم مرحم بیاور.اینجا غروب دلتنگی هاست.شب و مهتاب برای آدم ساز غم میزند جایی که میبرد ستاره را درون ابر . باران وسعت تفکرت را بر زمین افکار بریزان شاید رنگین کمانی شود به سوی طلوعی زیبا.
...