چند هزار سال پیش در سرزمین ایران خورشید تابانی درخشیدن گرفت، خورشیدی که پرتو آن خرد و اندیشه و نیک اندیشی (وهومن) بود و فروغش راستی و پاکی (اشا). همانگونه که خورشید گرمی و روشنایی زاست، این خورشید نیز مایه گرمی و روشنایی دلها و جانها گشت. اندیشهها از فروغ آن روشنایی گرفت و دلها با پرتوش گرم شد. راه دروغ بر اندیشهها بسته شد و زبانها به راستی گشوده شد. آبادانی و کشت و گرامیداشت اخشیجهای نخستین طبیعت ـ خاک و هوا و آب و آتش شیوهی زیست مردمان گشت و زندگی همانگونه که سرشت و خواست خورشید بود زنده و شکوفان و بارور گشت.
خورشید درخشان سرزمین ما، اشو زرتشت هنگامی به پیامبری و وخشوری و راهنمایی مردمان برانگیخته شد که جهان آن روز در تاریکی و نادانی فرو رفته بود، ستم و ستمکاری شیوه زیست و پیروی از باورهای پنداری نادرست همراه با آیینهای نابخردانه و دادن فدیههای خونین دین و کیش همگان بود. در این روزگار تیره اشو زرتشت درفش راستی و پاکی و وهومنی برافراشت و با سخنانی شیوا و جان بخش مردمان را به راه رستگاری که راه اشویی و پارسایی باشد فرا خواند. دیری نگذشت که آوازه پیامبر همه جا گیر شد و سخنان گهربارش زبانزد گردید و کیش استوارش بر اندیشهها و جانها و دلها نشست و جهان فروغ و روشنایی به روی مردمان گشوده شد و اوستا دفتر ورجاوند اشو زرتشت رهنمود پاکان و بهدینان گشت.
پروفسور جیمزدارمستتر درباره کیش زرتشت مینویسد: آیین زرتشت در برترین مفهومش آیین زندگی است. این مذهب دو چیز به بشریت هدیه کرده است: وظیفه اخلاقی و امید: مردی که با این سلاح مسلح باشد میتواند با خونسردی به چهرهی زندگی و سرنوشت بنگرد و بر تمام مشکلات چیره گردد.