آنکه قلم گیرد برای رضایت خدا آنیست که سلاح گرفته برای جهاد چه سلاحی بالاتر از سلاح تفکر و قلم.اما این سلاح هم میتواند کشنده باشد هم جان افزا.شمشیر برنده قلم اگر بر تفکر صیقل دهد زخم نمیزند بلکه شمشیر قلم ذهن را تیز میکند تا در هدایت تیزبین و در حکمت شکر گذار باشیم.اگر خداوند راهنمای انسان هست چرا انسان راهنمای دیگری نشود.شاید پرسیده شود مگر دیگری خدا ندارد دارد اما منظر رسالت انسانی در زنجیره پویای کمال هم هست. زیرا آنکه خود را دانشمند مطلق بداند بی نیاز از پرتر شدن دانای کل خود را بداند غلط هست دریای علم پایانش و آغازش خداست.
چه کتاب های علمی چه تاریخی چه دینی چه موفقیت چه هر چه که به انسان کمک کند میتواند قلم در رسالت هدف متعالی باشد.پس قلم همراه با تفکرست که انسان را رشد میدهد.کتاب آفرینش و کتاب اصلی از آن خداست که دانای کل هست. بقیه چشمه هستند به دریا. و هر کتابی که عمیقتر باشد خود گویا هست و خود دانشمندان و علما و اندیشمندان را به تفکر در آن وامیدارد و هر کتابی که اسرار پنهان داشته باشد خود دانشمند متخصص و اندیشمند دانا در حد علمش خواهد. پس کتابها خود نمی گویند بلکه ارائه کتاب ها هست که دیگران را به اسرار و درستی آن میرساند .مثال یک اثر هنری شعر و... خود نگوید که چیست دیگریست که خواند و گوید چیست.و آنجا شعر اثر هنر هنرمند یا عالم در اثرش برای مفید بودن یا مرتبه اثر مشخص شود. توکل بر خداوند هست که دانش را افزاید.و توکل به خداست که انسانها راهنمای بشریت شوند در کمال گرفتنشان در خدا.