کوفه بهعنوان شهرى نظامى در سال 17 ق بهدستور عمر ساخته شد(6) و در آن از قبیلهها و مکانهاى گوناگون و با فرهنگهاى متفاوت گرد آمدند. بنابراین، شهرى نوبنیاد، فاقد هویت تاریخى و پر خطر بود که ساکنان یکدست و هماهنگى نداشت. خلاصه تحقیق یکى از پژوهشگران در مورد اقوام و طوایف ساکن در کوفه و ادیان آنها چنین است :
در کوفه عناصر عرب، فارس، نبط و سریانى زندگى مىکردند. قبایل عرب عبارت بودند از: قبیلههاى یمنى، شامل قضاعه، غسان، بجیله، خثعم، کنده، حضرموت، ازد، مذحج، حمیر، همدان و نخع. قبایل عدنانى، شامل دو خاندان تمیم و بنىعصر مىشد. برخى از خاندانهاى قبیله بنىبکر عبارت بودند از: بنىاسد، غطفان، محارب و نمیر. قبیلههاى عرب دیگر شامل کنانه، جدیله، ضیبعه، عبدقیس، تغلب، ایاد، طى، ثقیف، عامر و مزینه نیز در این شهر سکونت داشتند. در کوفه روح قبیلهگرى حاکم بود و هر قیبله در محلهاى مشخص سکونت داشت و کسى جز همپیمانهاى آنها نمىتوانست در آنجا ساکن شود، چنانکه هر قبیله، مسجد و گورستان مخصوصى داشت، همچنین از ادیان مختلف در کوفه زندگى مىکردند، شامل مسلمانان (با فرقههاى گوناگون)، مسیحیان و یهودیان.(1)
تعصّبات و حسّاسیتهاى قبیلهاى، موجب مىشد تا کوفیان با مشاهده کوچکترین نفع یا ضرر، تصمیمگیرى کنند و از قبیلههاى دیگر عقب نمانند؛ بهعبارت دیگر، تعصّبات قبیلهاى آنان را مردمانى عجول ساخته بود که نمىتوانستند با درایت و تعمّق تصمیم بگیرند و در نتیجه، دچار لغزشهاى مهلک مىشدند.
به طور کلى، تعصّبات قبیلهاى مانع وفاق اجتماعى است و اگر وفاقى پدید آید، شکننده است، چرا که همواره بیم تبانى برخى علیه برخى دیگر مىرود. شهرى که ترکیبى ناهماهنگ دارد، هر آن ممکن است یک دسته جوّ حاکم را تغییر داده، اجتماع را به سمت و سوى دیگر بکشانند.
ویژگى دیگر مردمان نظامى و کسانى که سلاح در اختیار دارند، سرکشى زود هنگام آنها در برابر هم است و این امر، اختصاص به مردم کوفه ندارد.
غیرمنتظره، حرکت آنها کم رنگ شده، دچار سردرگمى مىشوند و گاه تغییر مسیر مىدهند. به دلیل دورى امام حسین علیهالسلام از کوفه، حضرت نتوانست بهدرستى جنبش را اداره کند. در اینباره، بعضى ضعف مدیریت مسلم را احتمال دادهاند. اما آنچه عدم توان مدیریت مسلم را بعید مىنماید این است که امام پس از رسیدن دعوتنامهها و روشن شدن حساسیت امر، او را فرستاد. اگر مسلم توان اداره نهضت را نداشت، عادتا وى را به کوفه نمىفرستاد. حتى ورود قدرتمندانه عبیداللّه و تهدیدهاى او تا هنگام محاصره کاخ، نتوانست مانع فعالیت او شود. قدرت عبیداللّه و حوادث پیش آمده بهگونهاى بود که شاید با تدبیرترین افراد توان مقابله با او را نداشتند، چنانکه شبیه این اتفاق در عصر امیرالمؤمنین علیهالسلام و در آستانه پیروزى در جنگ صفین رخ داد.
پس از بیعت گسترده کوفیان با مسلم، چند تن از وابستگان حکومت طى نامهاى به یزید اطلاع دارند که نعمانبن بشیر توان اداره شهر را ندارد و از او خواستند که شخصى قوى را به حکومت کوفه بگمارد.(1) حکومت استبدادى یزید پشتوانه چند دهه تجربه حاکمیت پدر را داشت و در این مدت، مدیران در عرصههاى مختلف شناسایى شده بودند. زمانى چنین درخواستى از یزید شد که اتفاقاتى از قبیل نامه به امام و بیعت گسترده با مسلم رخ داده بود و براى یزید روشن شد که به چه حاکمى و با چه ویژگىهایى نیاز دارد. او پس از مشورت با
سرجون (غلام و کاتب معاویه) عبیداللّه بن زیاد، والى بصره را برگزید و با حفظ سمت پیشین، ولایت کوفه را نیز به او سپرد.(1) بنا به نقلى با اهل شام نیز مشورت کرد.(2)
در تحلیل عقبگرد کوفیان نباید زیرکى، قدرت مدیریت، رفتارهاى خشن عبیداللّه و آشنایى او با کوفه را از نظر دور داشت. چند سال پیش از او پدرش زیادبن ابیه حاکم کوفه بود و ضربههاى سختى به شیعیان زد. همین که عبیداللّه وارد شهر شد، در روحیه دعوت کنندگان، تأثیر منفى گذاشت و به عکس، طرفداران بنىامیه روحیه گرفتند. اینکه در خبر آمده است که وقتى مردم دانستند عبیداللّه وارد کوفه شده، به شدت ناراحت شدند،(3) اشاره به تأثیرگذارى عمیق در روحیه مردم دارد.
سهلگیرى حاکم پیشین، یعنى نعمانبنیشیر در طرفدارى پرشور مردم از امام و مسلم تأثیر زیادى داشت. اگر از همان ابتدا عبیداللّه حاکم کوفه بود، بعید است ارسال دعوتنامه و حرکتهاى انقلابى دیگر رخ مىداد. شاهدش آن است که امام علاوه بر فرستادن مسلم به کوفه، سلیمان را نیز همراه نامههایى خطاب به برجستگان بصره به این شهر فرستاد و از آنان نیز دعوت به همکارى کرد. این امر نشان مىدهد که حضرت در این شهر نیز طرفدارانى داشته و امید به همکارى آنها بوده است. در این زمان عبیداللّه حاکم بصره بود و شهر را بهگونهاى تحت کنترل داشت که همه اشراف، دریافت نامه را مخفى نگاه داشته و نتوانستند