شهر بزرگى که ساکنان آن از طوایف و قبیلههاى گوناگون و با اعتقادات مختلف تشکیل شده است، مردم آن هدف واحدى ندارند. برخى اهداف دعوت کنندگان که از اخبار بهدست مىآید، چنین است:
الف ـ تشکیل حکومت عدل اسلامى : عموم دعوت کنندگان را افرادى تشکیل مىدادند که صادقانه خواهان تشکیل حکومت عدل اسلامى از سوى امام بودند.
در جنبشهاى اعتراضآمیز، اقلیتى بپا مىخیزند و پس از پیشرفتهاى اساسى، توده مردم دنبالهرو اقلیت مىشوند. اما هرگاه تودهها زندگى خود را در خطر ببینند، صحنه را ترک کرده، کمتر حاضرند ضربههاى سنگین مادى و جانى را تحمل کنند، و معمولاً تنها افراد اندک تا پاى جان در صحنه باقى مىمانند.
در مورد کوفه نیز توده مردم صادقانه و با قصد قربت از امام دعوت کردند و گرنه حضرت دعوت آنها را نمىپذیرفت، اما وقتى پاى جان به میان آمد افراد اندکى باقى ماندند، لذا امام وقتى وصف کوفیان را شنید بهطور کلى در مذمت مردم فرمود :
الناس عبید المال، والدین لغو على ألسنتهم، یحوطونه ما درّت به معایشهم، فإذا محّصوا بالبلاء قلّ الدیّانون؛(1) مردم بنده مالاند و دین لق لقه زبان آنهاست؛ تا
وقتى که دین سبب رونق معیشت آنهاست بهدنبال آن مىروند، اما وقت آزمایش، دینداران کم مىشوند.
پیش از نامهنگارىها سلیمانبنصرد نیز پیمانشکنى مردم را احتمال مىداد. پس از رسیدن خبر مرگ معاویه وقتى مردم کوفه در خانه او تجمع کردند، خطاب به مردم گفت: اگر واقعا او را یارى مىکنید و با دشمنان او به جهاد برمىخیزید برایش نامه بنویسید. اگر در خود سستى مىبینید، او را فریب ندهید. مردم گفتند: نه، تا پاى جان با دشمنان او مىجنگیم.(1) کسانى که چنین پاسخى به سلیمان دادند، از روى نفاق نبود.
سعد بن عبیده مىگوید: چند تن از برجستگان کوفه را روز عاشورا دیدم که بر تپهاى با گریه دست به دعا برداشته مىگویند: خدایا، یاریت را نصیب حسین علیهالسلام کن. به آنها گفتم:اى دشمنان خدا! آیا نمىآیید تا او را یارى کنید؟(2)
در عین حال که تودهها چنین روحیهاى دارند، اگر به درستى هدایت شوند و موانع بزرگ پیش نیاید مىتوانند تحولات شگفتى را پدید آورند. در واقع، لبیک امام به این دسته از کوفیان بود که صادقانه خواهان تشکیل حکومت عدل اسلامى بودند و آنها اکثریت را تشکیل مىدادند، و این اعتناى امام کاملاً منطقى بود و فریب نخورد. اگر از همان ابتدا معلوم بود که پاى جان در میان است و امام و یاران او به شهادت مىرسند اساسا اکثریت کوفیان نامهاى به
امام نمىنوشتند، مگر جان برکفانى، چون حبیببنمظاهر و منافقانى که خواهان به شهادت رساندن امام بودند.
ب ـ باز گرداندن موقعیت کوفه : در زمان حکومت امام على علیهالسلام این شهر پایتخت حکومت بود و موقعیت ویژهاى داشت، اما پس از شهادت آن حضرت، عادتا موقعیت سیاسى ـ اجتماعى و اقتصادى این شهر کم رنگ شد و شام، رقیب اصلى کوفه بود.
چه بسا باز گرداندن موقعیت کوفه، انگیزه برخى دعوتها بود. روشن است که انگیزههاى اینچنینى در واقع، عوامل دنیایى هستند و کمتر افرادى یافت مىشوند که براى رسیدن به دنیا آماده جان فشانى باشند و در برابر تهدیدهاى جدى عقبنشینى نکنند.
ج ـ رسیدن به مال و جاه : وقتى امید به پیروزى هر انقلابى وجود دارد، در میان انقلابىها کسانى یافت مىشوند که در واقع با حمایت از انقلاب به دنبال منافع مادى خود هستند. این افراد در وقت تهدیدها و تطمیعها شکنندهتر از دیگرانند. تعداد زیادى از اشراف و سران قبایل کوفه جزء این طبقه بودند. انگیزه ترویج عدالت و دیانت در این طبقه، کم رنگ بود و وابستگى به مادیات و قدرت، از آنها شخصیتهایى سست عنصر و مصلحتاندیش ساخته بود، بهگونهاى که عبیداللّه آنها را خرید. چند تن که از کوفه نزد امام آمده بودند به حضرت گزارش دادند که اشراف با گرفتن رشوه، دشمن تو شدهاند. آنان با نامهنگارىهایشان مىخواستند استفادههاى مادى از تو ببرند.(1)
اشراف و سران قبایل دیده یا شنیده بودند که امام على علیهالسلام میان عالى و دانى فرق نمىگذاشت، چنین شیوههایى به مذاق این قبیل افراد خوش نمىآمد. از اینجا مىتوان حدس
زد اینان از همان ابتدا به جدّ امام را دعوت نکردند تا حکومتى مانند حکومت پدرش تأسیس کند. اینان با یأس خود و بریدن از جنبش، علاوه بر تضعیف روحیه جبهه انقلابى، عدهاى را نیز به دنبال خود مىکشاندند.
د ـ همرنگى با جماعت : هرگاه در جوامع موجى پدید مىآید، برخى از عوام، خود را همرنگ جماعت کرده با فضاى موجود، همراهى مىکنند، بدون اینکه عملکرد آنها با آگاهى و اعتقاد باشد، از اینرو به سرعت تحت تأثیر تبلیغات قرار مىگیرند و جوّ جامعه به هر سمت و سو باشد به همان طرف حرکت مىکنند. علاوه بر توده مردم، مصلحتاندیشانى، چون اشراف و سران قبایل که در فکر موقعیت خود در آینده هستند نیز گاه به رنگ جماعت در مىآیند.
در میان دعوتکنندگان، عدهاى نیز به انگیزه همرنگى با جماعت، دعوتنامه نوشتند و تا وقتى که فضا به نفع امام بود با مسلم بیعت کردند، اما با تغییر فضا به نفع عبیداللّه تغییر موضع دادند.
ه ـ نفاق و ضربه به امام : در میان دعوت کنندگانِ برجسته، منافقانى بودند که هدفشان ضربه زدن به امام بود و شاید مىخواستند با کشاندن امام به کوفه، او و یارانش را به قتل برسانند تا سدّى از برابر یزید برداشته شود، لذا شب عاشورا امام فرمود :
إنّما یطلبوننى و قد وجدونى، و ما کانت کُتُبُ من کَتَبَ إلىّ فیما أظنّ إلاّ مکیدة لى وتقربّا إلى ابن معاویة بى؛(1) آنان تنها مىخواهند به من دست پیدا کنند. به گمانم نامههاى آنها تنها براى فریبم بود تا بهوسیله من به پسر معاویه نزدیک شوند.
این عده در عوض شدن مسیر انقلاب سهم زیادى داشتند.
مردم کوفه در حوادث مختلفى چون جنگهاى جمل، صفین و نهروان کشتههاى زیادى داده بودند و آثار روانى و ویرانىهاى این حوادث هنوز باقى بود. همچنین وقتى زیادبنابیه در سال پنجاه، حاکم کوفه شد، دوست داران اهلبیت را بسیار آزار داد و آنها را کشت و آواره کرد. این خاطرههاى تلخ مىتوانست موجب دورى کوفیان از حوادث خطرناک باشد، زیرا آنها مرعوب شامیان بودند، لذا هنگام محاصره کاخ عبیداللّه همین که شایع شد شامیان در راهند، به سرعت اطراف مسلم را خالى کردند.
در حوادث تلخ گذشته، جان برکفان واقعى که تنها به شعار بسنده نمىکردند، شهید شدند، چنانکه عدهاى از آنها در زمان امام على علیهالسلام به شهادت رسیده بودند. پس از شهادت آن حضرت نیز معاویه، شیعیان، بهویژه ساکنان کوفه را تحت فشار قرار داد. برخى از جانبرکفان در طول بیست سال به شهادت رسیدند یا از این شهر به جاهاى دیگر پراکنده شدند. بنابراین، در زمان قیام امام حسین علیهالسلام عده معدودى جان برکف باقى ماندهبود.