-
/مدال عشق/
جمعه 21 آبان 1400 10:42
پدر ز خواب رفته بود و خواب می دید خستگی را ز کار می دید دختر نگاه زیبا بر پدر انگار جهان گرد او همه است پدر بر گرفت و لباس عشق سوزن کرد نخ بافت مدال قهرمانی پدر پدر بر خواست و خستگی در کرد لباس بر تن کرد دید دوخته بر لباسش مدال عشق اشک بر گونه ی خسته از سرنوشت بوسید دخترش را با محبت از کارش که عشق است همه کارش پدر...
-
زندگی وارونه
جمعه 21 آبان 1400 10:42
به ما که رسید همه چیز وارونه شد زندگی توقف ممنوعه شد به ما که رسید همه ایست کردند هر چه نوستالوژی بود یخ کرده بود به ما که رسید زرو اسبش دپرس شده بود کازابلانکا چیه بعد ظهر سگی شده بود به ما که رسید کلاغ قصهها پورشه سوار شده بود دیگر خانه نمیرسید برود، وقتش پر شده بود به ما که رسید دنیا چپکی شده بود اصلا شعر هم...
-
/دار قالی چو شعرم ببافان از نو/
جمعه 21 آبان 1400 10:41
چه خالی گفتی با چه حالی گفتی از چه عالی گفتی یا که فانی گفتی با ستاره گفتی یا که آسمانی گفتی از بر بهر نگفتی چه عالی گفتی گلفشانی گفتی با نشانی گفتی بند بند مرا دار قالی گفتی دار کشیدی شعرم یا که من را زدی نقش چه عالی بافتی از چه رو این شده زندگیم نکند شعر مرا با نخی بر دلت کوک زدی طرح عالی بافتی شد شکر هم غزلم وای از...
-
کوزه از چه طرح عالی میداشت
جمعه 21 آبان 1400 10:41
شعر را کوزه گری خواست که طرحش بزند دور دور به دستان هنرمند خودش طرح بزند خواست شعر را به دستش درون کوزه حرف بزند حرف زد درون کوزه نه برون آن طرح زد گلهای بنفشه و سنبلو آفتابگردان برونش چه زیبا مینگشت کوزه گر غم خود را به کوزه چه زیبا میزد انگار تمام ساعت همان طرح زدن خواب کوزه زطرحش برون شعر زدن دیدم که هنر طرح زدرون...
-
من در گذر از تاریخ با ارسطو
جمعه 21 آبان 1400 10:41
من در گذر از تاریخ با ارسطو من با ارسطو چای خوردم و از او پرسیدم حالش را و او که واژگون شده بود در فلسفه حال خویش ز خود من سقراط قصههای او بودم بدون او من چراغ سر در علامت سوال او بودم بدون خودی ز خودم من حکمت فکر او ز فکر دیگری بودم من تنها عامل یاد خود او ز بردن یاد خودش ز خود او بودم من غافل از صحبت او سنگ...
-
/شهر من/
جمعه 21 آبان 1400 10:40
شهر من خواب زده در دل او ماه زده شهر من تاریکو اما نورانیست یک جمله از این بیت چراغانیست شهر من سوت کور نیست ولی جای او در دل مهتاب ولی شهر من فریاد خاموش دارد دو سه بیت شعر فراموش دارد شب من تارو غمین هست ولی صبحش چقدر غزل سرائیست ولی بازی دل دلو دلبر دارد یک نفر حال پریدن دارد نقطه ها هم سر بستن شعرم با هم سکوی...
-
کجای قصه خوابیدی
جمعه 21 آبان 1400 10:40
باز کجای قصه ی خواب گرفته نور مهتاب هست شبی شعری که میبرد غمهای زمین را روی تقاطع فکر رسالت چگونه زیستن بود و در بلوار اندیشه مردی تبر میزد درختان فکر را شعری برایت گفته ام نامه رسان نیاورد کجای واژه اشکم خنده دار بود برای شعرم شمعی روشن کن حسام الدین شفیعیان
-
قلب تپنده
جمعه 21 آبان 1400 10:39
قلب تپنده اگر ریشه کند فکر را آغاز سر ریشه کند قلب تپنده مغز تفکر شعر درون ماست غزل بیت بیتش سروده ناسروده ماست اینجا مدار عاشقی پرچین اقاقیاست کمی برای شعرم بذر بشو اینجا سرودن ناسروده هاست Hesam-shafieian
-
/شمع و شمع ها/
جمعه 21 آبان 1400 10:39
/شمع و شمع ها/ آتش در دل پروانه زدن چون شمع به روی گلو گردش ایام زدن شمع دوریست که پروانه بگردد گرد آن جمع شمعی که سوی جانانه زدن ماحصل نقطه پرگار جهانیم خوش آنکه پرگارش دور خوبی بر جهان متبلور زدن چه تبلور الماس که در دل دیگران خوبی برای دل جانانه زدن حسام الدین شفیعیان
-
/خواب مردگان ,خواب زندگان/
جمعه 21 آبان 1400 10:38
/خواب مردگان ,خواب زندگان/ بگذار بخوابد قبرستان زیر سمفونی مردگان زندگان در گور نخوابیده اند کمی برایشان مرحم شویم حسام الدین شفیعیان
-
/شهر قصه ات کجاست/
جمعه 21 آبان 1400 10:38
/شهر قصه ات کجاست/ شهر قصه دگری دارد هم بالا و هم پائینو زبری دارد شهر چراغ قرمز دارد عروس بخت شهر زیر آواز مردمک ها میخوابد اینجا پری دریایی یعنی برگشتن دریا دیگر کجای قصه هست وقتی در شهر خاموشی هست کجای شهر باید نوشت قصه را اینجا فصل دگر زندگی هست حسام الدین شفیعیان
-
/تشنه معرفت/
جمعه 21 آبان 1400 10:37
/تشنه معرفت/ دارد غم کوزه که آب کجاست دارد غم رود که دریا کجاست تشنه لب از صحرا گذشتن بگو دریای معرفت جستن کجاست شعر هم در خود تنیده در سلول انفرادی مغز بگو تفکری که سیراب کند کجاست نه به دوختنو نه به بردن بگو برنده شدن همه یاران کجاست دل به دریا بزنیم شاید دریا همان درون قلب ما پیوستن کجاست ... حسام الدین شفیعیان
-
خواب زمستانی
جمعه 21 آبان 1400 10:37
شهر خواب بافتنی زمستانی شهر خواب طولانی چهارراه حروف آجرهای درهم تکیده ساختمان های غروب بلواری که میبرد زندگی را جای پنهانی جایی در شهر مردی میزد تار تنهایی خزان برگ گرفته شهر درد و غم داشت اینجا شهر آرزوها کمی حرف میداشت برای شعرم بافتنی میبافی آدم برفی ها همیشه قصه رفتن دارند حسام الدین شفیعیان
-
شهری رویایی
جمعه 21 آبان 1400 10:37
یک سبد شعر برای کلبه ی تنهایی یک سبد واژه پر از حجم دردو کمی بارانی نغمه ای که مرا میبرد با خود به شهری رویایی آنجا باغبان داشت گلی و گیاهو دلی دریایی پشت پرچین اقاقی یک نفر شعر میخواند از غم واژه کمی حرف کمی گل میکاشت جای حرفم نبود طاقچه ی حجم هجایای کشیده روی کلمات پتک انگیز ترین خورد کننده داشت کلمه روی ردیف صبح...
-
هنر,قلم,رسالت هنر برای هم,برای تفکر
جمعه 21 آبان 1400 10:36
در پس هر کلمه چو اندیشه کنی خود حاصل دگری زتفکر زقلم زنوشتن زهنر چو اندیشه کنی خود هنری قلم از فکر چو نتراوش کند در بندست بر در از آن چو اندیشه زگفتن زنوشتن چو شوی چون هنری وگرنه رود مانده بر سر صخره زسنگ خواهد خفت چو زگفتن زخفتن زهنر در بر آن رسالت زقلم چون تو شوی حرف زقلم چون هنری ورنه از ماندنو رفتن چه حاصل زبی...
-
/پشت پرچین اقاقیها/
جمعه 21 آبان 1400 10:36
دل دلکنان دل بطلب که دلی داری دست آری از دست برون یا که خودت گلی داری زدست زخم بر قلب زدن کار همی آسان بود کاشت آن گل به دلی که دلش دریا بود رود شد عشق ولی در پی دریاها بود پشت پرچین اقاقیا کمی نور زرخ مهتابان بود شاعر-حسام الدین شفیعیان
-
/قطعه ای برای سرودن/
جمعه 21 آبان 1400 10:35
چند بلوک و چند چهارراه هیاهوی خاموش عکس کودکان در خاک صدای گریه صدای خنده صدای مات زنده ها برای تابوت ها عجیب سکوتی دارند مردگان انگار با خود تمام ارزوهایشان را به خواب برده اند حسام الدین شفیعیان
-
/نثر بر پیچک بر مهر ورزیدن/
جمعه 21 آبان 1400 10:35
خان به خانو سطرو سطر برگ صد از برگ دگر دفتر از یک به صد سطر به خوانی چو به سطری چو تفکر بکنی چون تراوش به ذهن از تفکر بکنی خود تراشیو تراوش زافکار زبهتر بنمایی چون نمایی زخود در درون خود نمای برون از درون تراشیدن از مهر ور به سمتی به شمالو جنوبو مغربو مشرقی مشرق از هر طرف چون بنگاری نگاری چو شرفمند به دیدن بر جهان چه...
-
شورانگیز-شب شکن-شهر قصه ای دگر...
جمعه 21 آبان 1400 10:35
مروارید چون به صدفهایی دل بسته در خود بر صدف از این شعر گل بسته میرانی و میخوانی از این بیت غزلها شور انگیز بشو تا بخوانی سرفصلها ========= میان هفت سپر تا دور گردون بیا تا جمله خوان از شعر بخوانیم غزل را وصف در شعر جمله خوانیم برای یکدگر مرحم شویم ما میان شب شکن خورشید بگردیم =========== برای شهر آواز میداد کلاغی قصه...
-
بارش کلمات-میان زندگی-در فصلی نو
جمعه 21 آبان 1400 10:34
بباران بیت بیت این غزل را بخوانا بیت بیت این غزل را برانا و بدانایی برانی براندن در غزل شعری چکانی چکاندم هم غزل هم شعر دیگر قلم تق تق کنان بود تیر دیگر بتیر از این غزل فکری دگر شو بخوانو جملگی فکری دگر شو ======= میان زندگی فصلی اقاقی اقاقی جملگی فصلی خزانی خزان در بر پائیز تا بهاران به گل خو میکند فصلی قطاران...
-
/کوچه دلتنگی زمین/
جمعه 21 آبان 1400 10:33
پنجره نورفشان خورشید میخندید باران نغمه شدو خوش بارید غزل از سرو شدو آسمان دلتنگ بود شعر گم گشتو شاعر همی گم میگشت در پی کوچه ی تردید کمی باران بود ماه از پس پرده چرا نالان بود غم برایش کمی لالایی شعر برایش کمی حرف میشد قصه سرفصل غرلهای دل او میشد حسام الدین شفیعیان
-
/شهری در دل قصه/
جمعه 21 آبان 1400 10:33
قصه شب غزلی از صبح داشت زان پس صبح طلوعی دگری را میداشت زان زپس روز زنو از روزی روزی از روز دگر از روزی بود شهری در دل قصه دگر قصه های زین پسو غصه دگر ماه در آینه خورشید میشد خورشید فلک را دور گردان میشد زان زروزی زبعد از روزی شبو شبهای دگر آمدو رفت قصه آمدنو رفتن ما اینگونه بر چرخ فلک قصه همی گردش نو زین پسو پس...
-
عصر زندگی
جمعه 21 آبان 1400 10:32
عصر تمام تاریخ بود ظهر شعر انگیز غروب تاریخی میان شب شعر برای شاعری خسته یا میان روز شعری دل خسته کلمات شاعری شدن که میبافت بر دل خود کوک زندگی سرفصل وصله از بهار زندگی متساوی از دو قطب بر زمین و تساوی از نیمکره از شعر بر زمین پر از گشودن شعر تا سطر اول کلمه از بند جمله خطوط منحنی از شعر میشد زندگی یا ریلی از اشعاری...
-
سیاره آدمک ها
جمعه 21 آبان 1400 10:32
سوت سوت سوت ایست ممتد شعر شهر خواب از شعر شعر خواب از شهر تکان تکان شعر را بتکان بر روی واژه نقطه نقطه هست نکته مغز بادامی که تلخی شعر دارد شیرینی از کام شعر انگیز دارد تابلوی سیاه زده از گوشه عکسی عکس های خواب زده خواب زدگان زندگان شعر تاریخچه کهن عصر مدرن ابیات تازه از تراشه های نوک مدادی مداد کیبوردی مداد غیر کاغذی...
-
دفتر خاک خورده
جمعه 21 آبان 1400 10:31
چراغ مطالعه روی میز خاک خورده کاغذهای باطله از روزانه های تاب خورده تاب بلند روی تپه ی تاب انگیز آدمک های نیمکره اینور شعرو آنور شعر سوت دست هورا اشک غم های هیولایی دودمان دود گرفته از شعر میشد تاریخ روی میخک تنهایی روی فرش شعر قرمز ایست بود چند تکان محکم شعر بیداری ناسروده ترین قصیده پائیز بود جایی فراسوی سوسوی چراغ...
-
شعری برای تمامی تاریخ
جمعه 21 آبان 1400 10:31
شام آخر میز آخر قصه ی فردای دیگر روی میز از شعر خالی بود جای آن باران جاری بود جای آن شعر هم کاش کاشی کهکشانی دور دوران شعر از شام آخر میز آخر قصه قصه شعر میشد میز باغ شعر انگیز میشد میز جای تاریکی کجا بود روشنایی جای شعر هم میز تا خورده از غزل بود گنجشک ها خوش غزل بود طاووس ها شعر میگفتند بال های آنها شعر از غزل بود...
-
سمفونی زندگی
جمعه 21 آبان 1400 10:30
سمفونی فالش شده تماشاگران نت شده نت شده از سمفونی فالش زمین نت بر روی تنظیم شعر زمین دودو می فال فالش شعر فالش سیال ذهن درون سمفونی نوستالوژی میشد قیج قیج ویولون هم خود شعر میشد صدای کشیده تماشاگر سوت سوت تماشاچیان درون سمفونی چند پیانو زندگی چند پیانو مردگی پیانوهای فرسوده سازهای ناکوک ناسروده روی تکان های شعر نت...
-
جهان در بر شعر
جمعه 21 آبان 1400 10:29
ای دل اگر در پس شعر کوچه بن بست تقاطع زافکار شده یکی از سفسطه پر یکی از بحران نفتو یکی گاز شده یکی در بند عقاید نظری گفت زمین مستطیل هست چطور یکی بر بند همو گفت زمین مربع زکجا میدانی گفت بهر مربع زپرگار بجوی دور خط فکر خود زاویه ای نوبساز خانه فکر تو پرواز بلندیست اگر بر درستی زآن خطو زپرگار بزن نه مربع بمانو نه...
-
پازل تفکرات
جمعه 21 آبان 1400 10:29
یک نفر پتک زمغزی زد گفت من عقاید زفکر خود فقط یک دیگر تبر زفکر او زد و یک دیگر گل زدو عقیده زد یکی مرحم فکر شد یکی رنج فکر آری جهان بعد فکرهاست جهان بر بعد فکر هاست میز گفتمان نجوم و فلسفه غربو شرق میز گفتمان عقاید نیامده از بطن عقاید بر هم صحبت جهان هست صحبت حرفهای دگر نوبرداشت از عقاید در بن شعر از برای هم نقطه نقطه...
-
گذر از پست مدرن
جمعه 21 آبان 1400 10:28
آسمان یا زمین برای تدافع فکر یا تهاجم فکر نه تهاجم فکر نه تدافع فکرو نه تخاصم فکر مرحم فکر مرحمت فکر مرحمی در فکر هنر پلویری نیست هنر بافتنی نیست هنر پوشیدنی بر فکرست میزان درستی فکر میزان شعرو میزان شاعری شعر گفتن مرحم هنر نشد درون هنرمند را گذران گذر کن از بند درون شعر فقط جای آن خوب را درست گفتن کافکا یا هدایت یا...