آنتونی قندیل تمام تفکرش رو جمع کرد و کاشف پشه ها شب ها به کجا چنین شتابان میروند شد .قندیل تمام مراحل پیشرفت رو اسکی رفت و روی کوه های مانجالو فرش پهن کرد و سماور رو گذاشت چایی دم کرد که دید چرا هر چی چایی دم میکنه سرد میشه و سماور حالا روی کوه گاز کجا بوده و سماور به کجا وصل شده فکر کرد که کشف جدیدی کرد که فهمید سماور گاز نیاز داره و اونی که دم میکنه آب سرده ذهن کاملان یخ زده بود اکسیژن زیر خط فقر.خلاصه فهمید با دمپایی و شلوار راحتی و کوله بدون نیازهای قله اومده بلند فریاد زد پشه ها بیخیال یکی منو نجات بده که دید یک نفر اومد گفت تو اینجه کجی بودی الان اینجایی. گفت من اول فکر کردم قله همون پایینه اومدم بالا دیدم من بالام قله پائینه. فهمید که یخ زده مغزش گفت اگه بدونی چی دارم گفت کدومو بدم. گفت چی داری گفت هلوشو بدم لیموشو بدم. موهیتو هم دارم. گفت موی تو تو لیمو چکا میکنه فهمید چرخ بال لازمه. گفت کش لقمه هم دارم. گفت کش رو بیخیال چرخو بگو بیاد مارو ببره. گفت چه خوش گفت اونی که گفت ولی تو فکر کردی موبایل من از کدوماست گفت از کدوماست گفت عین ماست. مال خود ماست.که گفت منو با خودت ببر نگذار منو پشه ها بخورن. گفت پشه جایی که تو هستی قلاب میندازه پشه الان بیاد اینجا میشه قندیل.گفت ای دل غافل من آنتونی قندیلم گفت منم آنتوان بانتوان ناتوان ولی پرتوانم گفت چه اسمی برات گذاشتند بر چه اساس گفت پسر عموی پسر دایی زن دایی پسر خاله عموم گفت به من دنیا اومدی این اسمو بزار رو خودت که آنتونی فهمید مغزش کاملان ارور یخ زدگی میده. گفت بیا بریم اینجا قدر مارو نمیدونن. گفت فرار مغزها به کجا گفت الان دیگه اینجا مغز نیست سرماست استخوانو میسوزونه آب میکنه. گفت ای پشه ی اشی مشی روی قله منشین بارون نمیاد ولی کجا رفتید دقیقان پشه ها کجائید. که یه نفر صدا زد آنتونی برگشت گفت منم گفت منم منم نکن من بایسیکل بدون رانم فقط سردست گفت جلل القدرت تو کجا بودی نبودی گفت من همونم که الان اومدم گفت بیاد چرخ بال چرخش در رفته پنچر گیری لازمه گفت جیرفندش خرابه.گفت نه لاستیک زاپاس دارم شمعک میزنه هل بدید بیفته تو قله میره هوا گفت کجا میره گفت نمیدونی همینجا افتاده گفت بیاد هل بدید دو نفری چسبیدن به چرخ بال که فهمید تنها هلی که میدن پشه هاست. خلاصه آبگوشت تو چرخ بال داشت با برق چرخ بال گرم کرد که دید اوه روشن شد گفت بپرید بالا پریدن نمیتونستن. ده نفری بردن تو چرخ بال اونارو دو نفر رو چرخ دو نفر رو بال دونفرم ته بال سرخ شدن. وقتی رسیدن بردنشون مرغ بریانی میچرخیدن تا باز شدن و بال ده تکه خوردن که فهمیدن زنده اند خلاصه راننده چرخ بال دست به فرمون رو صندلی نشسته بود تا نوبتش بشه گفتن چه مدلی بزنیم گفت چی دارین گفت فاز بر فاز نبر و فاز بالا گفت بزن در هم خدا خیرت بده گفت درهم نچین سر سبد فقط فاز روشن داریم گفت کجا بودی نبودی گفت جایی که من بودم یه جایی چند کیلومتری مرزن آباد تقاطع فرهنگ آباد میدان شوش مولوی راه آهن دو نفر گفت منم تو خط دریام دریا بندر آخر خط بندر دو نفر گفت شما چی زدی گفت فاز بالاتر گفت دوز چندمی هستی گفت خدا بخواد دوز دیم و سیم هم میزنم گفت من دز سیم و دیم نه همون منو برگردون به قله میخوام اونجا رستوران بزنم غذاهام فاسد بشن. چون اونجا فقط آنتونی میاد لباشم تکون نمیخوره ظرف هارو کی بشوره گفتن اونی که از همه زرنگتره. خلاصه دکتر فهمید این باید به قسمت باز شدن یخ بره.از اون زمان به بعد دم کوه های مانجارو نوشتن ورود با کفش راحتی زیر شلواری و دمپایی و کوله بدون مصرف ممنوع الا آنتونی به شرط اینکه وقتی بالا رفت ظرفارو بشوره. که اساسنامه رد شد و جزو اساسنامه های رد شده رفت قله برگشت و بند سیم و دیم آن نوشتن که ای که هستی در دل خود بیخبر از قله میا چون آنجا که قله هست چه حاجت به رفتنست غم مخور که شاعر ترکید و شعر پاشید و از اون موقع به بعد شاعری تبدیل شد به آنتونی تو شعر بگو خودت بگو کجای شعر اشکال داره انتونی گفت شعرو بیخیال من میخوام برم اونجایی که میگن هر کی به گل دست بزنه شاپره نیشش میزنه و کشف کنم شاپره چرا هر کی به گل دست بزنه نیش میزنه و چرا شاپره نیش داره و اصلان چرا نیش میزنه. و باهاش دو کلمه حرف حساب بزنم بگم راستی شاپره نیش نزن دیگه کسی دست به گل نمیزنه. این شعرو بگم شاپره نیشش میشکنه. گفت اینو نگو یکوقتی عزم سفر میکردی میری اونجا نیش زده بر میگردی. گفت مهم خلوص نیته که اونجا بری و بگی چه کسی صدا زد مرا یا بگوییم بد نگوییم به شاپره اگه شاپره نیش میزنه و خلاصه این وقایع یخ زدگی تمام شد و آنتونی برگشت به خونه و رفت اونجا نشست به نگاه کردن گلدانی که آب میخواست و گلدان آب داد نان داد و بخش کرد نان مهم هست یا عقل یا ثروت گلدان زبان باز کرد گفت بیخیال آنتونی بیخیال آنتونی که آنتونی دیگه رفت تو خودش.