While living with his father in Kufa, Husayn (as) visited various northern part of the Islamic State. One story goes to say that he visited Azerbaijan and part of Iran of that time.
Second son of Fatima (sa) and ‘Ali (as) Husayn (as) was born on 3rd Shabaan, 4th year of Hijri (10.1.626 AD) When he was born the Holy Prophet was given the news of the birth of his 2nd grandson. He arrived at the house of his daughter, took the little baby in his arms, said the Azan and Iqamah in his ears.
Shah Usto Husayno Badshah Usto Husayn
Deen Uato Husayno Deen Panah Usto Husayn
Surdad, Nadad Dust Dur Dueste Yazid
Haqqa Ke Benate La Ilah Husto Husayn
Husayn is the king , indeed he is the king of kings,
Husayn is Deen and also the protector of Deen,
He gave his head but not his hand of allegiance in the hand of Yazid.
Indeed he was the founder (Like his grandfather) of the concept of One God.
This quartet of Shah Moinuddin Chishty Ajmeri is the exact meaning of the Hadith of “Husayno Minni” as mentioned above.Imam Husayn (as) has saved Islam from oblivion by offering his timely sacrifice to draw the line of demarcation between Truth and Falsehood, between good and evil, between Right and Wrong, that after this event in Karbala’ in 61 Hijri, no one inside or outside Islam dare to challenge the truth of the Holy Qur’an or try to subvert its meanings.
The story of Karbala’ begins with the birth of Husayn. The Holy Prophet had shown affection and love for his grandson as any grandfather should show,but there was something more positive and profound in this love
Several times when Husayn entered the mosque as a small child the Holy Prophet will put him in his lap and tell his companions that this is Husayn, look at him and remember him. The Prophet’s insistence to remember Husayn shows that those who will forget this event will cause trouble in Islam.
Hazrat Ayesha was returned to Madina under the escort of her brother Muhammad Ibne Abibakr and 40 other men. She repented her participation in the battle all her life and never forgave Talha and Zubair who deceived her into this battle against ‘Ali (as).
امام حسین (ع) بعد از نماز صبح، سپاه خود که متشکل از ۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده بود را به سه دسته تنظیم کرد و فرماندهی یک گروه را خود و دیگر گروهها را به (زهیر بن قین) و (حبیب بن مظاهر) واگذار کرد. همچنین پرچم سپاه را به حضرت ابوالفضل (ع) سپرد. سپس دو سپاه در برابر هم صف آرایی کردند و آماده نبرد بایکدیگر شدند.
امام حسین (ع) برخی از یاران خود را نزد سپاه دشمن فرستاد تا با بیان واقعیت آنها را از ادامه این راه مصرف کنند، ایشان خود نیز با بیان خطبه هایی، دشمن را به صلح و پیش گیری از خونریزی دعوت نمود، (لهوف سید طاووس، ص ۱۱۴)، اما به غیر از تعدادی اندک که از خواب غفلت بیدار شده و به سپاه امام (ع) پیوستند بقیه حاضر به درک واقعیت نبودند.
در مدت کوتاهی معادلات نظامی دشمن به هم ریخت، زیرا سپاه کمتر از صد نفری امام حسین (ع) که برخی از آنان را نوجوانان و یا کهنسالان و سالخوردگان تشکیل میدادند، چنان با شجاعت در برابر سپاه چند ده هزار نفری دشمن مبارزه میکردند که برای دشمن بسیار گران تمام شد.
امام بر اثر جراحتهای بسیار بر زمین افتاد و پس از تحمل نیزهها و شمشیرهای فراوان از سوی دشمن به شهادت رسید. شمر بن ذی الجوشن، به سوی بدن نیمه جان امام رفت و با قساوت تمام سر مبارکش را از قفا جدا کرد، سپس سر بریده را به خولی اصبحی تحویل داد تا به نزد عمر بن سعد منتقل کند.
دشمنان پس از به یغما بردن خیمهها و غارت داراییهای بازماندگان، خیمهها را آتش زدند. زنان و کودکان بی سرپرست از خیمهها خارج شدند و در بیابانهای اطراف با صدا و بلند شیون و گریه سردادند و اسیر شدند. (لهوف سید بن طاووس، ص ۱۵۰)
مختار ثقفی با قیام خود برای خون خواهی از شهیدان کربلا، دستور داد تا با میخهای آهنین، دست و پای این ده نفر را بر زمین کوبیدند و بر بدنشان آن قدر اسب دوانیدند که پیش از هلاکت شدنشان اعضا و اجزای بدنشان از هم جدا شد. (ماهیت قیام مختار، ص ۴۵۶)عمر بن سعد برای اعلام وفاداری و عرض خوش خدمتی به عبیدالله بن زیاد در عصر عاشورا، دستور داد سر بریده امام حسین (ع) را به کوفه برده و پایان جنگ را اعلام کنند. خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم مامور انجام این کار شدند.آنها شبانه به کوفه رسیدند، اما چون دارالاماره بسته بود، خولی سر مبارک امام را به خانه خود برد تا در روز یازدهم ماه محرم به نزد عبیدالله بن زیاد ببرد. سرهای دیگر شهدا نیز میان سرکردگان جنایت کار تقسیم شد تا برای دریافت جایزه به نزد عبیدالله ببرند. (الارشاد، ص ۴۷۰؛ معالم المدرستین، ج ۳، ص ۱۷۳ و منتهی الامال، ج ۱، ص ۴۰۱)
ویژگىهایى که امام علیهالسلام شمرده مخصوص کوفیان نیست، بلکه در مورد عموم مردم صادق است و الف و لام در کلمه «الناس» به معناى «کل» است. از امام، سخنان دیگرى نیز هنگام خبر گرفتن از فرزدق نقل شده که با این سخن تنافى ندارد و ممکن است آنها نیز از حضرت صادر شده باشد.
از یک طرف، تاریخ قرنهاى اولیه غالبا به دست وابستگان به حکومت نوشته شده و از سوى دیگر، از عصر صفویه به بعد، به واقعه عاشورا بیشتر بهعنوان حادثهاى عاطفى و
حزنانگیز مىنگریستند، و چون بىوفا نشان دادن کوفیان، سبب تحریک عواطف مىشود، به آن بیشتر شاخ و برگ دادهاند.
گذشت که در میان دعوتکنندگان، کسانى بودهاند که در دعوتشان صادق نبودند، اما هنگام اظهار نظر در مورد یک شهر باید اکثریت و عموم مردم را در نظر گرفت، نه عدهاى خاص را.
کمانصافىها در معرفى کوفیانى که بخش عمدهاى از آنها شیعه بودند، چنین تصویرى را ترسیم کرده که آنان یک روز امام حسین علیهالسلام را براى تشکیل حکومت دعوت کردند و پس از پذیرفتن امام، بدون اینکه اتفاق مهمى افتاده باشد، پشیمان شدند و نه تنها از اطراف مسلم پراکنده شدند، بلکه امام و یارانش را به شهادت رساندند.
کوفیان در دعوت از امام و بیعت با مسلم در آن شرایط، رفتارى منطقى از خود نشان دادند، اما پیش بینى حضور عبیداللّه و رفتار خشن او را نمىکردند. عملکرد زیرکانه و خشونتآمیزى که عبیداللّه پیش گرفته بود، در دیگر جوامع نیز همین بازتاب را داشت و عادتا عقبنشینى مىکردند. در زمان رسیدن نامههاى کوفیان، امام حسین علیهالسلام سلیمان را نیز به بصره فرستاد و از آنها دعوت به همکارى کرد، اما حرکتى در آنجا صورت نگرفت.(1) در شهرهاى دیگر نیز حرکت در خور توجهى در حمایت امام حسین علیهالسلام دیده نشده، در حالى که در کوفه جنبش گستردهاى شکل
گرفت، هر چند به نتیجه نرسید، امام مىبینیم بیشترین مذمتها متوجه کوفیان است.
به نظر مىرسد بخشى از مردم کوفه به دلیل عدم همراهى با امام ـ اگر توان پیوستن به حضرت را داشتند ـ بهویژه آنان که در جنگ با امام شرکت کردند، مذموماند؛ اما آنها انسانهاى استثنایى و با ویژگىهاى منحصر به خود نبودند. شرایطى آنجا حاکم بود که اگر در هر جاى دیگر این شرایط جمع مىشد همین اتفاقات رخ مىداد، چنانکه وجوه مشابه زیادى میان حرکتهاى انقلابى کوفیان با حرکتهاى انقلابى مردم دیگر دیده مىشود. اگر منصفانه نگاه کنیم تعجب از این پیمانشکنان نیست، بلکه باید از امثال حبیببنمظاهر و مسلمبنعوسجه و ابوثمامه صاعدى تعجب کرد که تا پاى جان ایستادگى کردند.
قرنهاست که بسیارى از مردم، اهل کوفه را براى این بىوفایى و پیمانشکنى ملامت کردهاند و چنانکه به اصحاب و یاران با وفاى امام علیهالسلام درود و سلام فرستادهاند، به اینان که روزى وعده نصرت دادند و پیمان فداکارى بستند، و روزى هم بهروى امام شمشیر کشیدند و تا پاى کشتن وى ایستادگى کردند، لعنت و نفرین کردهاند، اما انصاف این است که مردم کوفه، کارى برخلاف معمول و عملى که موجب حیرت باشد انجام ندادهاند و هر دو کارشان برطریق قاعده بود: هم آن نامهها که نوشتند و هم آن شمشیرها که به روى امام کشیدند.(1)
شاهد اینکه همه کوفیان در جنگ با امام شرکت نداشتند، بلکه اقلیتى از آنها در جنگ حاضر شدند، قیام کوفیان به خونخواهى امام و بهدست آوردن موفقیتهاى چشمگیر است. اگر همه آنها در جنگ با امام حضور یافته بودند، از چه کسى مىخواستند انتقام بگیرند؟
ج ـ گذشت که منافقانى میان دعوت کنندگان بودند و بخشى از همراهان عمرسعد را اینان تشکیل مىدادند.
د ـ ممکن است عدهاى صرفا از روى نادانى جهت مشاهده ماجرا همراه عمرسعد رفته باشند. اینان نیز خطاکار و مسئولاند، زیرا کمترین نتیجه این همراهى، سیاهى لشکر شدن به نفع عمرسعد است و تأثیر منفى در روحیه طرف مقابل است، اگر چه سپاهیان امام تزلزلناپذیر بودند.
ه ـ معمولاً در حرکتهاى انقلابى، فرصتطلبى مشاهده مىشود. پس از مغلوب شدن مبارزه، برخى شرکتکنندگانِ در جنبش براى رهایى از اتهامِ همکارى با نیروهاى انقلابى یا نشاندادن بازگشتشان از رفتارهاى پیشین، خشنتر و افراطىتر عمل مىکنند. لذا ممکن است برخى از دعوتکنندگان پس از سرکوب شدن قیام مسلم، جهت رفع سوء ظن و جلب منافع شخصى، در لشکر عمرسعد علیه امام علیهالسلام جنگیده باشند.
و ـ جنگ براى برخى مردمان جنگجو، صرفا جنبه مادى دارد و هدفشان رسیدن به
غنایم است و جنگ آنها پایه اعتقادى ندارد. لذا هنگامى که عبیداللّه مىخواست مردم را براى جنگ با امام بسیج کند، ضمن سخنرانى در مسجد کوفه اظهار داشت که یزید طى نامهاى به من نوشته است که چهار هزار دینار و دویست هزار درهم میان شما تقسیم کنم تا در جنگ با حسینبن على شرکت کنید.(1) این پیشنهاد نشان مىدهد که عدهاى بهدنبال امور مادى بودند.
کوفه شهرى شیعهنشین شناخته شده و ساکنان آن خدمات ارزشمندى در ترویج تشیع از خود نشان دادند. از سوى دیگر، تاریخ قرنهاى اولیه غالبا توسط غیر شیعیان و وابستگان به دستگاه بنىامیه و بنى عباس ـ که نسبت به کوفیان نفرت داشتند ـ نوشته شده است. به نظر مىرسد در مورد بىوفایى کوفیان مبالغههاى زیادى شده است، بهگونهاى که بدون در نظر گرفتن خدمات و رشادتهاى آنها، ضربالمثل در بىوفایى شدند.
در نقلى آمده است که وقتى فرزدق در راه به امام عرض کرد که دلهاى کوفیان با حضرت است، اما شمشیرهایشان با بنى امیه، امام فرمود:
رحمان را ترک کردهاند، فساد را در زمین اظهار، و حدود الهى را ابطال کرده، خمر نوشیدند و اموال فقرا و مساکین را غصب کردند.
نخستین اشکال این نقل این است که چرا امام دعوت پیروان شیطان، مفسدان فى الارض و شرابخوران و غاصبان را لبیک مىگوید؟! امام هرگز دعوت مردمانى با این ویژگىها را نمىپذیرد. از سوى دیگر، تاریخ، عدم صحت چنین نسبتهایى را به کوفیان نشان مىدهد. در منبع دیگرى، سخن امام بهگونهاى دیگر نقل شده که منطقى و جامعهشناسانه است:
الناس عبید المال، والدین لغو على ألسنتهم، یحوطونه ما درّت به معایشهم، فإذا محّصوا بالبلاء قلّ الدیّانون؛(1) مردم بنده مالاند و دین لقلقه زبان آنهاست؛ تا وقتى که دین سبب رونق زندگى آنهاست گرد آن را مىگیرند، اما وقتى با بلا مورد آزمایش قرار مىگیرند، دینداران کم مىشوند.