✼  ҉ حسام الـבین شـ؋ـیعیان ҉  ✼

✐✎✐ وبلاگ رسمے و شخصے حسام الـבین شـ؋ـیعیان ✐✎✐

✼  ҉ حسام الـבین شـ؋ـیعیان ҉  ✼

✐✎✐ وبلاگ رسمے و شخصے حسام الـבین شـ؋ـیعیان ✐✎✐

مزمور سوم

مزمور سوم

1.                 مزمور داوید وقتی که از پسر خود ابشالُوم فرار کرد

2.                 ای خد.اوند دشمنانم چه بسیار شدهاند، بسیاری به ضدّ من برمیخیزند

3.                 بسیاری برای جان من میگویند، از جانب خد.ا برای او خلاصی نیست سلاه

4.                 لیکن تو ای خد.اوند گرداگرد من سپر هستی، جلال من و فرازندة سر من

5.                 به آواز خود نزد خد.اوند میخوانم، و من را از کوه مقدس خود اجابت مینماید سلاه

6.                 و اما من خسبیده بخواب رفتم و بیدار شدم، زیرا خد.اوند من را تقویت میدهد

7.                 از کرورهای مخلوق نخواهم ترسید، که گرداگرد من صف بستهاند

8.                 ای خد.اوند برخیز ای خد.ای من مرا برهان، زیرا سیلی بر رخسار همة دشمنانم زدی، دندانهای شریران را شکستی

9.                 نجات از آنِ خد.اوند است، و برکت تو بر قوم تو میباشد سلاه

File:David the Shepherd Boy - Horace Hone P6489.jpg

مزمور دوم

مزمور دوم

1.                 چرا امتها خروش نمودهاند، و طوائف در باطل تفکر میکنند

2.                 پادشاهان زمین برمیخیزند و سروران با هم مشورت نمودهاند، به ضدّ خد.اوند و به ضدّ ماشیح او

3.                 که بندهای ایشان را بگسلیم، و زنجیرهای ایشان را از خود بیندازیم

4.                 او که بر آسمانها نشسته است میخندد، خد.اوند بر ایشان استهزاء میکند

5.                 آنگاه در خشم خود بدیشان تکلم خواهد کرد، و به غضب خویش ایشان را آشفته خواهد ساخت

6.                 و من پادشاه خود را نصب کردهام، بر کوه مقدّس خود صیون

7.                 فرمان را اعلام میکنم خد.اوند به من گفته است، تو فرزند من هستی امروز تو را متولد کردم

8.                 از من درخواست کن و امتها را به میراث تو خواهم داد، و اقصای زمین را ملک تو خواهم گردانید

9.                 ایشان را به عصای آهنین خواهی شکست، مثل کوزة کوزهگر آنها را خُرد خواهی نمود

10.            و اینک ای پادشاهان تعقل نمایید، ای داوران جهان متنبه گردید

11.            خد.اوند را با ترس عبادت کنید، و با لرز شادی نمایید

منزه را ببوسید مبادا (خد.اوند) غضبناک شود، و از طریق خود هلاک شوید، زیرا غضب او به اندکی افروخته میشود، خوشا به حال همة آنانی که بر او توکل دارند

مزمور اول

مزمور اول

1.            خوشا به حال کسی که به مشورت شریران نرود و به راه گناهکاران نایستد، و در مجلس استهزاءکنندگان ننشیند

2.            بلکه رغبت او در شریعت خد.اوند است، و روز و شب در شریعت او تفکر میکند

3.            پس مثل درختی نشانده نزد نهرهای آب خواهد بود، که میوة خود را در موسمش میدهد، و برگش پژمرده نمیگردد، و هرآنچه میکند نیکانجام خواهد بود

4.            شریران چنین نیستند، بلکه مثل کاهند که باد آن را پراکنده میکند

5.            پس شریران در داوری نخواهند ایستاد، و نه گناهکاران در جماعت عادلان

6.            زیرا خد.اوند طریق عادلان را میداند، ولی طریق گناهکاران فنا خواهد شد

اول سموئیل ۱۶

و خداوند به سموئیل گفت:
«تا به کی توبرای شاول ماتم می‌گیری
 چونکه من اورا از سلطنت نمودن بر اسرائیل رد نمودم.
 پس حقه خود را از روغن پر کرده، بیا تا تو
 را نزد یسای بیت لحمی بفرستم،
 زیرا که از پسرانش
 پادشاهی برای خود تعیین نموده‌ام.
سموئیل گفت: «چگونه بروم.
 اگر شاول بشنود مرا خواهدکشت.
 خداوند گفت: «گوساله‌ای همراه خود ببرو بگو
 که به جهت گذرانیدن قربانی برای خداوندآمده‌ام.
و یسا را به قربانی دعوت نما،
و من تو رااعلام می‌نمایم که چه باید بکنی،
 و کسی را که به تو امر نمایم برای من مسح نما.
و سموئیل آنچه را که خداوند به او گفته بود
بجا آورده، به بیت لحم آمد،
 و مشایخ شهر لرزان شده، به استقبال او آمدند،
 و گفتند: «آیا با سلامتی می‌آیی؟»
گفت: «با سلامتی به جهت قربانی
 گذرانیدن برای خداوند آمده‌ام،
 پس خود را تقدیس نموده،
همراه من به قربانی بیایید.»
 و اویسا و پسرانش را تقدیس
 نموده، ایشان را به قربانی دعوت نمود.
و واقع شد که چون آمدند بر الیاب نظرانداخته، گفت:
«یقین مسیح خداوند به حضوروی است.»
اما خداوند به سموئیل گفت:
 «به چهره‌اش و بلندی قامتش نظر منما
 زیرا او را ردکرده‌ام، چونکه خداوند مثل انسان نمی نگرد،
 زیرا که انسان به ظاهر می‌نگرد و خداوند به دل می‌نگرد.»
و یسا ابیناداب را خوانده،
 او را ازحضور سموئیل گذرانید،
 و او گفت: «خداوند این را نیز برنگزیده است.»
و یسا شماه را گذرانید واو گفت:
 «خداوند این را نیز برنگزیده است.»
ویسا هفت پسر خود را از حضور
 سموئیل گذرانیدو سموئیل به یسا گفت:
 «خداوند اینها رابرنگزیده است.»
و سموئیل به یسا گفت:
«آیا پسرانت تمام شدند.» گفت:
 «کوچکتر هنوز باقی است و اینک او گله را می‌چراند.»
 و سموئیل به یسا گفت:
«بفرست و او را بیاور، زیرا که
تا او به اینجا نیایدنخواهیم نشست.»
پس فرستاده، او را آورد،
 واو سرخ رو و نیکوچشم و خوش منظر بود.
وخداوند گفت: «برخاسته، او را مسح کن زیرا که همین است.»
پس سموئیل حقه روغن راگرفته،
 او را در میان برادرانش مسح نمود،
 و از آن روز به بعد روح خداوند بر داود مستولی شد،
 وسموئیل برخاسته، به رامه رفت.