20 و چون او را استهزا کرده بودند، لباس قرمز را از وی کَنده، جامه خودش را پوشانیدند و او را بیرون بردند تا مصلوبش سازند.
34 و در ساعت نهم، عیسی به آواز بلند ندا کرده، گفت، ایلوئی ایلوئی، لَماَ سَبَقْتَنی؟ یعنی، الٰهی الٰهی چرا مرا واگذاردی؟
7 زیرا که فقرا را همیشه با خود دارید و هرگاه بخواهید میتوانید با ایشان احسان کنید، لیکن مرا با خود دائماً ندارید.
31 لیکن او به تأکید زیادتر میگفت، هرگاه مردنم با تو لازم افتد، تو را هرگز انکار نکنم. و دیگران نیز همچنان گفتند.
41 و مرتبه سوم آمده، بدیشان گفت، مابقی را بخوابید و استراحت کنید. کافی است! ساعت رسیده است. اینک، پسر انسان به دستهای گناهکاران تسلیم میشود.
51 و یک جوانی با چادری بر بدن برهنه خود پیچیده، از عقب او روانه شد. چون جوانان او را گرفتند،
12 آنگاه برادر، برادر را و پدر، فرزند را به هلاکت خواهند سپرد و فرزندان بر والدین خود برخاسته، ایشان را به قتل خواهند رسانید.
48 و چندان که بسیاری او را نهیب میدادند که خاموش شود، زیادتر فریاد برمیآورد که پسر داودا بر من ترحّم فرما.
23 هر که گوش شنوا دارد بشنود.
8 و نان هیچکس را مفت نخوردیم بلکه به محنت و مشقّت شبانهروز به کار مشغول میبودیم تا بر احدی از شما بار ننهیم.
7 پس شما را که ایمان دارید اکرام است، لکن آنانی را که ایمان ندارند، آن سنگی که معماران ردّ کردند، همان سر زاویه گردید،
19 زیرا این ثواب است، که کسی بجهت ضمیری که چشم بر خدا دارد، در وقتی که ناحقّ زحمت میکشد، دردها را متحمّل شود.
12 بهسبب گناهِ زبان و سخنان لبهای خود، در تکبر خویش گرفتار شوند؛ و به عوض لعنت و دروغی که میگویند،
7 به حضور خدا خواهد نشست تا ابدالآباد. رحمت و راستی را مهیا کن تا او را محافظت کنند.
13 زیرا که جانم را از موت رهانیدهای. آیا پایهایم را نیز از لغزیدن نگاه نخواهی داشت تا در نور زندگان به حضور خدا سالک باشم؟
بند ۷) اما برای این یکی، او با فرمان و نظم کیهانی به حساب پندار نیک خود میآید. بنابر این همپیوند بودن، بافتی به او شکل میدهد، فروتنی نفسی میکشد (میگوید): “از میان این پاداشها، آنجا برای تو خواهد بود. آنجا بر اساس آنچه تو از آنان درخواست کنی، اگر در ابتدای صف باشی، به حساب تکالیف(؟) تو”.
بند ۳) بنابر این، آن انسان/ قهرمان میتواند به آنچه بهتر از خوب است، برسد. کسی که به ما بیاموزد مسیرهای مستقیم قدرت حیاتبخش هم در این حالت دارای استخوان و هم در حالت مسیرهای واقعی و قابل رفتن پندار، تا پیش کسانی که اهورا با آنها میزید، داوری آسمانی، کسی مثل تو، دارای تباری نیک، حیاتبخش، ای مزدا.
بند ۱۹) آن قهرمان، ای مَئیذیوئیمانگها، حال آن فرمان را به عنوان (فرمان) برای این سْپیتَمَه تعیین میکند. آنرا با یافتن توسط روح- دید خود برای خویش مییابد. (او) که به واسطهٔ عبادت خواستار رسیدن به اولین هستی- هستی مزدا- است، به من میگوید: “از طریق کردارها او چیز بهتری از حیات مادی را دریافت میکند / تو برقرار می کنی”.
...
3 برای من صخرهٔ سکونت باش تا همه وقت داخل آن شوم. تو به نجات من امر فرمودهای، زیرا صخره و قلعهٔ من تو هستی.
12 ای خدا از من دور مشو. خدایا به اعانت من تعجیل نما.
11 خداوند سخن را میدهد. مبشرات انبوه عظیمی میشوند.
3 و آنانی که هَههَه میگویند، بهسبب خجالت خویش رو برگردانیده شوند.
11 خدا یک بار گفته است و دو بار این را شنیدهام که قوّت از آن خداست.
9 و امّا آنانی که قصد جان من دارند هلاک خواهند شد و در اسفل زمین فرو خواهند رفت.
7 امّا خدا تیرها بر ایشان خواهد انداخت و ناگهان جراحتهای ایشان خواهد شد،
10 خدای رحمت من پیش روی من خواهد رفت. خدا مرا بردشمنانم نگران خواهد ساخت.
4 در خیمهٔٔ تو ساکن خواهم بود تا ابدالآباد. زیر سایهٔ بالهای تو پناه خواهم برد، سلاه.
پس بهترین زبان و رفتار محبت هست.وقتی کسی میگوید به من اثبات کن من قبول میکنم در مناظره ای دیدم ناخودآگاه مهر آن شخص هم در دل آدم می افتد.پس آدم منطقی ولو اینکه اعتقاد مخالف شما را داشته باشد هم و حتی خداناباور هم باشد باز بر اساس منطق و عقلانیت بگوید ثابت کن منطقی میشود مگر آن کسانی که نامنطق و کر و کور از نه نظر بینایی بلکه بینایی درونی بر دیداری باشند.پس آدمی وقتی روح محبت را در خود پرورش داد و پر کرد نسبت به کسی تنفر نمیکند الا نسبت به ابلیس که قابل برگشت نیست زیرا شک از رحمت خدا دارد و شک مطلق نا امیدی و غرور سبب سقوط هست. پس دروازه قلب شما رفتار شما از نیت خلوص درستی و رفتاری شما جذب کننده هست زیرا خشونت و خشم و میخ واری نفرت آفرین و ضربه زننده بیشتر به آنها و افراد دیگر هست.پس زبان محبت درون و برون آنهم صاف و صادق در صداقت در حس دیگری تاثیر دارد اما جبر مطلق نه بلکه اختیار اراده از اینکه یا کسی بدون هیچ مسئله ای هم ایمان دارد و گاه کسی با اثبات ایمان می آورد. زیرا آنقدر مهربان باشید که مهربانی شما انسان سازی کند. و در آن رحمت و درستی را در رضایت خدا ببینید. بخششگری. مهربانی.سخاوت. دوری از خشم و نفرت. کار کردن روی خود و کمال گرفتن. نقصان ها را ساختن و درون را پر از فیض کردن و نمودار محبت به هم زیرا دروازه داخل شدن به بهشت تنهایی رفتن رسالت انسانی نیست اگر دست کسی دیگر را گرفتی مردی مردی نبود فتاده را پای زدن گر دست فتاده ای بگیری مردی همانطور که خدا دست شما را میگیرد شما دست دیگری بگیرید و برتر بینی بد است و سعی در قوت روح وحدت مهربانی در زنجیره قلب دیگری باشید آمین.و در این زنجیره انسانها. حیوانات.گیاهان همه را محبت کنید.
1-حمایت از فقرا و مظلومین و ستمدیدگان بسیار کار انسانی و خوبی هست.
2-نانی که دو تکه شود و تکه آن به گرسنه ای رسد چه نیکو عملی هست.
3-آنی که گناهکاری را ببیند و بتواند در او تاثیر بگذارد راهش را باید بلد باشد هیچگاه برخورد مستقیم و زننده باعث تغییر نمیشود بلکه تغییر با عملکرد شیوه ای هست که انسان بتواند در آن با کمک از خدا با عملکردی هوشمندانه کسی را جذب و به راه خدا آورد زیرا در آن دنیا او را که نجات بخشیده دوست میدارد زیرا او را به دره ننداخته و هاویه بلکه او را توانسته در عشق معنوی به خدا برساند گاهی بدون گفتن و حرکتی در زبان با روش بدن و بدون گفتار هم میتوان این بسته به هوش انسان مومن و صالح دارد زیرا گناه و گناهکاری خود در عقاید تعریفات متفاوت دارد و آنچه در یک عقیده گناه هست ممکنست در عقیده دیگر گناه به حساب نیاید پس در عقیده خود عمل کردن این بسته به افکار و تفکرات دارد.هر چند در امورات زیادی گناه اشتراکات در عقاید هست مثل ظلم حال این ظلم به انسان باشد یا حیوان .
4-راهنمایی دیگران به درستی مثال چراغ راهنما در بلوار میماند که اگر درست راهنمایی باشد از خطر جلوگیری میکند اما اگر نادرست بر خطر می افزاید.
5-انسانها آزاد آفریده شدند تا راه درست را پیدا کنند هیچ راهی را با میخ در سر نمیتوان فرو کرد مگر با انتخاب صحیح و بینش و تفکر صحیح زیرا آنی که هوشمندانه انتخاب کند با عشق و جوشش در آن راه میکوشد و آنی که جهان بینی گسترده دارد راه ها را با اساس عدل عدالت قرار میدهد زیرا انسان را در تفکر و بینش اشرف مخلوقات میداند در راه معنویت گول زدن نیست بلکه ارائه هست زیرا در معنویت آنی که هدفش رضایت پروردگار خداوند هست بدون منافع هست و آنی که دنبال حقیقت و راه درست هست خود راهش را انتخاب میکند راه درست به قله هست حال هر راهی که سر راست تر باشد خود نمایان میشود والا میشود فرقه و فرقه گری یعنی بدون تفکر عمیق و دقیق راهی را انتخاب کردن زیرا فرقه در آنچه هست که با عقل و منطق درست در نمی آید فرقه هایی هستند که در معنویت نیستند و کلمات معنوی را خراب میکنند و اساس ذهن انسان را به کج راهه میبرند و از انسان و انسانیت دور میکند ولو اینکه فرقه چهره انسانی به آن کار بدهد اما پس آن خطر گمراهی ذهنی هست پس فرقه گرایی باطل خود از عقاید باطل و آموزه های باطل آن مشخص میشود زیرا آموزه هایی که سربلند کند از نبی کاذب مثال آن میشود که کج راهه بشود هدف نامشخص خدا کمک نمیکند و فیض در آن اشخاص جاری نمیشود زیرا در راه درست هدف و زمانبندی ها مشخص میشود و شخص و اشخاص در راهنمایی آمده تاثیر آن را در زندگی خود دریافت میکنند.آموزه های غلط آموزگاران نادرست چیزی بر انسان نه از معنویت نه از عملکرد نمیدهد.ولی آموزه های درست آموزگاران درست تعالیم درست در زندگی برکت و عملکرد و دیدن عملکرد آن و پیشروی به هدف و نمودار شدن امورات و نتیجه درست و کار انجام میگیرد و در گروی آن صبر و استقامت هست و تک بینی و من نگری و من درست گویی به جمعی میشود که عملکرد و باز عمل میبینند پس شخص و اشخاص در خودسازی کمال گرفتن قوی میشوند و آموزه های درست را میگویند شما وقتی میگویید ظلم نشود حمایت از مظلوم و گرسنه و حمایت از ستمدیدگان این آموزه با هدف رویکرد گفتاری و عملی همگام میشود و نیاز به آن نیست غیر خود و خدا کسی بداند در کار خیر زیرا کار خیر برای رضایت خداست نه مخلوق بیند. مگر برای نشر درستی آنهم با پارامترهای خود باشد زیرا روش نشر درستی به دیگری آموزه درست میدهد مثل کار خیری که کسی در روش نویی انجام میدهد و آن را به دیگری می آموزد و در آن کار به درستی باشد زیرا در کار خیر اگر نادرستی باشد ضرر آن دوبرابربه خود شخص بر میگردد.و در کار معنویت اگر ناخالصی باشد که بدتر زیرا شوخی با خدا ممکن نیست زیرا خداوند همانقدر که مهربانست همانقدر در امورات معنوی و ربط به اعمال مخلوقاتش حساس هست زیرا خود روح هم حساس هست زیرا روح هم روح القدس منظورن روح پاک و انسجام دهنده خیر و نیکیست.در اتحاد دادن و درستی و محبت و اگر انسانی ارتباط خود را با این هدف قطع کند خود در ضرر هست زیرا بسیار نیکوست که انسان روح القدس را بشناسد. و خداوند در کنترل این همه مخلوقات نظم بسیار دقیقی گذاشته عمل ما باز عمل ماست خوبی به خود ما و بدی به خود ما بر میگردد.اما در تفکر و امورات سر الهی و قوت به خود سخت گرفتن و خواستن درک ریز اسرار و بیش از قوت خود کاری انجام دادن خود را آزار دادنست زیرا در این قوت باید ظرف وجودی شما به میزان مشخص بالا رود و ظرف نهایی آن در انسانها مقدار دارد.این مقدار یعنی شخصی نبی بشود یا بتواند معجزات کند.هر چند در عقاید این فرق دارد و تعریف معجزه و حد معجزه در عقاید فرق دارد مثلان در عقیده ای میگویند نفسش حق هست دعای خیر کند برایت به امید خدا کارت درست شود و سلامت بشوی مثلان. در تعریف دیگر آن باز فرقدارد ولی حد آن معین هست.کار بزرگ در آنست که تعریف دارد و کار بالا در معنویت هم تعریف دارد.فایده کار معنوی در عملکرد آن فرق دارد با فواید مادی نگری. زیرا فرد مادی نگر مطلق کار معنوی را با فایده مالی و میزان مادیت اندازه میکند و شخص معنوی هم عاشق انسانهای معنویست و حتی دیدن و یا مثلان یک پست معنوی برایش به اندازه تمام ثروت های زمین می ارزد زیرا تشخیص میدهد آن پست معنوی مثال یا کلام معنوی یا موعظه و... برایش خیلی ارزش معنوی دارد بصورتی که آن شخص را دوست میدارد البته با همان حس تشخیص اصلان خود شخص دریافت میکند آن انرژی درست را در معنویت. پس همه چیز با حس و هر کاری مراتبش تعریفات دارد و هر چیزی مقدار و هر کاری در خود تعریف مشخص دارد .گاهی یک نشانه الهی در حالا آسمان یا زمین که بتواند حقیقت متعالی شدن خود و دیگران باشد حفظ آن بسیار مهمست زیرا برای نسلهاست.پس امورات الهی و حفظ آنها شوخی بردار نیست بلکه حفظ آنها یعنی غیرت و درستی افراد هست که مثال بیت المال هست بیت المال از مال می آید ولی آن از بیت المال مهمترست اسمی بگذاریم میشود راهنمای بشریت یا نشان معنویت و قدرت خالق در قوت و هر شخصی قوت دارد منتها تعریف آن قوت در قوت حفظ آنست زیرا قوت حفظ و قوت دیگر هدیه خداوند برای همه جهانست برای همین قوت تعریف جمعی پیدا میکند و از من نگری به ما نگری تغییر میکند زیرا مال من و تو نیست مال هدایت هست و مال هدایت مال کلی هست کلی که در معنویتن.و دیگر آن یک نوع اتفاق نمی افتد مگر به شکل دیگر آن و ممکن هست و ممکن هم نیست و اما غیر ممکن در کار خدا نیست مگر در زمان هایی که اسرار باشد خداوند هدیه های بیشتری داده یا صلاح بداند بدهد.آمین
و در این ایام باید صبور و مقاوم باشی زیرا در این صبر سقوط نمیکنی بلکه صعود میکنی زیرا آنی که وعده کتب هست هم تعاقب کننده و هم افشاگر مسائلی هست که باید باز شود تا در صبر مقاوم بوده و صعود کنی. همچنین از خشم بپرهیز که همان را میخواهند آنهایی که در دام های مختلف برایت خشم میخواهند آنها از کنیسه شیطانند.که نقاب هایشان را بر کنیم و هاویه را بر آنها رخت کنیم.پس یاری کننده اول خداست و یاری کننده قوی را انتظار بکش و ناامید مشو زیرا در آن چشمان تو باز هست و آنهایی که چشم خود را به کوری زده اند باز خواهد گشت.آنها انتظار نمی کشند بلکه در دل خود لعنت میکنند و لعنتشان بر خودشان میریزد و همانگونه که خواب غفلت بر حق بودن و نقاب نادرستی زده اند در همان خشم لعنت و اذیت رذالت خود خوار خواهند شد.زیرا بدان رذالت آنها بیش از آنیست که تو بر آن پنداری و بیش از آنیست که تو بدانی زیرا آنقدر در ظلم غرق شدند که نمیدانند چگونه انتظار را میخوانند اما وحشت دلهایشان در انست.و از کنیسه ابلیسند.غرور و تکبر و نخوت آنها بیش از آن اندازه هست که خود سقوط را تجربه در هاویه خواهند کرد بدان خوب میدانند و میشناسند اما در نقره ها و سکه ها و زر و رذالت غرق هستند و شکم هایشان از حرام پر و زبانشان لعنت هست و در جاری ساختن آن گاهی هم بر زبان میاورند اما دلشان نفرت بیشتر دارد زیرا خانه ابلیس هست دلهایشان اما صبر استقامت و خشمگین نشدنت را باز تکرار میکنم همان را میخواهند به آرزویی که در سر دارند نمیرسند و منقطع خواهند شد. و رسوای عالم خواهند گشت زیرا آن دست قوی را خدا در انتظار آنهایی که صبورند خواهد رسانید.و چه میدانند او کیست؟و تو کیستی؟ جز بر حدس گمان چیزی نمیتوانند کشف کنند زیرا درونشان فیض نیست و تاریکیست و گاهن دو پایی حسش قویتر از آنهاست. و افرادی هم در آنها هستند که فیض زیاد دارند اما بر آنچه دیکته شده خموشند زیرا آنها در بین همانها هم بدگویی دارند اما دلهای آنها محکم در فیض هست و میدانند مسائلی را پس بدان نیرنگ کنندگان در حال کارند اما عذاب را بر خود خواهند خرید زیرا سخن هایشان کذب و نمیدانند امورات را و اسرار را جز در همان مطامع زمینیشان که به آن ابدا نخواهند رسید و مطمئن باش در محبت و آرامش هست که پیروزی هست و جابجایی هارا خواهی دید و اگرم آنچه دست اجل خداست که دست خداست در دیدن تو نتواند بینی در روح فیروزی را خواهی دید آن دست خداست. و البته آنها در حساب کتاب باید به تو حساب کتاب سختی پس دهند آن را هم خواهی دید.زیرا صبر کرده ای و فقط خشمگین نشو که سقوط نکنی همان را میخواهند زیرا خود را سقوط داده اند.