✼  ҉ حسام الـבین شـ؋ـیعیان ҉  ✼

✐✎✐ وبلاگ رسمے و شخصے حسام الـבین شـ؋ـیعیان ✐✎✐

✼  ҉ حسام الـבین شـ؋ـیعیان ҉  ✼

✐✎✐ وبلاگ رسمے و شخصے حسام الـבین شـ؋ـیعیان ✐✎✐

حیات حضرت عیسی علیه السلام

    مسلمانان معتقدند که حضرت عیسی زنده است

 و در نزد خداست. اگر روح عیسی پیش خداست 

و جسمش نیست پس حضرت عیسی مرده. 

ولی اگر می گویید با جسمش پیش خداست، 

پس خدا جا و مکان دارد که چیزی با خواص ماده می تواند پیشش باشد

پرسمان دانشگاهیان

خداوند متعال در این باره فرموده است: « إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ ــــ (به یاد آورید) هنگامى را که خدا به عیسى فرمود: «من تو را برمى گیرم و به سوى خود، بالا مى برم و تو را از کسانى که کافر شدند، پاک مى سازم؛ و کسانى را که از تو پیروى کردند، تا روز رستاخیز، برتر از کسانى که کافر شدند، قرار مى دهم؛ سپس بازگشت شما به سوى من است و در میان شما، در آنچه اختلاف داشتید، داورى مى کنم.» (آل عمران:55)الف ـ از این آیه نه مرگ آن حضرت قابل اثبات است نه عدم مرگ ایشان ؛ آنچه از این آیه بر می آید این است که آن حضرت از عالم مادّه فراتر رفته است. در روایات نیز تصریح شده که آن جناب دوباره به عالم مادّه بازخواهد گشت ؛ همان گونه که نبیّ اکرم (ص) به معراج رفت و بازگشت.ب ـ همچنین هیچ شاهدی در این آیه نیست که نشان دهد عیسی (ع) به معنای مکانی کلمه نزد خداست. نهایت چیزی که از این آیه می توان فهمید این است که آن حضرت نوعی معراج داشته است. در روایات اهل بیت (ع) نیز تصریح شده که آن جناب به آسمان چهارم عروج نموده است. امّا اینکه خدا از عروج به آسمان چهارم تعبیر به « رافِعُکَ إِلَیَّ ــ تو را به سوی خود بالا می برم » نمود ، به این خاطر است که آسمان چهارم از آسمانهای ملکوتی می باشد و عالم ملکوت به خاطر نداشتن قیود زمانی و مکانی و مادّی ، از حیث رتبه ی وجودی ، به وجود خدا که وجود بی قید می باشد ، نزدیکتر است.
تفصیل این مطلب در بحثی راجع به معراج نبوی بیان شده است و همانجا تببین گردیده که معراج در مکان نبوده و تقرّب مطرح در آن نیز مکانی نیست ، بلکه تقرّب در رتبه ی وجودی و به معنی رهایی از قیدها است.
2ـ امّا اینکه گفته می شود معراج ، جسمانی است ، به این معناست که سیر معراجی در عالم مادّه با جسم مادّی است و در عالم ملکوت با جسم ملکوتی و در عالم جبروت با جسم جبروتی است و فراتر از آن با وجود الهی و اسمائی است که نه جسم است نه روح مجرّد بلکه حقیقتی است که تشریح آن برای افراد نا آشنا با عرفان نظری مقدور نیست .
در نظر سطحی و عرفی ، مادّه و جسم یک چیزند ولی باید توجّه داشت که از نگاه حکمای اسلامی جسم و مادّه یکی نیستند. لذا جسم می تواند بدون مادّه نیز موجود باشد ؛ همانگونه که ما در خواب ، افراد را با جسمشان می بینیم در حالی که آن اجسام شبح گون دارای مادّه نیستند. همچنین وقتی ما موجودات مادّی را در ذهن خود تصوّر می کنیم دقیقاً مثل موجودات خارجی جسم می باشند ولی مادّه ندارند. در عالم ملکوت نیز جسم وجود دارد لکن مادّه و حرکت و زمان در آن راه ندارد و این سه از خواصّ مادّه هستند نه از خواصّ جسم. در عالم جبروت نیز اجسام عقلیّه وجود دارند که از هر گونه شکل و رنگ و اندازه منزّه بوده جسم صرف می باشند ؛ امّا با کما تأسف تصوّر این حقیقت برای غیر حکما ، که از سالها تمرین عقلی حکما محروم بوده اند ، کاری است بسیار دشوار. 

حضرت مسیح(ع) چند ماه بعد از ظهور امام زمان(عج) به زمین برمیگردند?

پرسمان دانشگاهیان

یکی از عقاید قطعی همه مسلمانان و تمام طوایف اسلامی این است که حضرت عیسی (ع) در زمان ظهور حضرت مهدی (ع) به روی زمین باز می گردد، و برخی از آیات قرآنی نیز بر آن دلالت می کند. در این باره صدها حدیث از طریق شیعه و سنی روایت شده است که از بازگشت آن حضرت سخن می گوید. اگر برخی از متعصبین اهل سنت به دلایلی در مورد حضرت مهدی (ع) می کنند، در مورد نزول حضرت عیسی (ع) هیچ تردید ندارند. از نظر شیعه نیز این مطلب قطعی است که حضرت عیسی (ع) از آسمان نازل می شود، در بیت المقدس پشت سر حضرت مهدی (ع) نماز می گزارد و او را تایید می کند و در ردیف یکی از معاونان آن حضرت قرار می گیرد. در این زمینه، روایات فراوانی در منابع حدیثی شیعه و سنی وارد شده است که به برخی از آن ها اشاره می کنیم: در حدیثی از ابوسعید خدری روایت شده است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «آن کسی که عیسی بن مریم (ع) در پشت سر او نماز می خواند، از ماست. بحارالانوار، ج 51، ص 84؛ منتخب الاثر، فصل 2، ص 316 در حدیثی از اهل سنت آمده است که: «عیسی (ع) در گردنه ای به نام «افیق» در سرزمین مقدس فرود می آید، وارد بیت المقدس می شود، در حالی که مردم برای نماز صبح صف کشیده باشند. پس امام (ع) (حضرت مهدی) عقب می رود، ولی عیسی (ع) او را جلو می اندازد و خود به او اقتدا کرده، پشت سرش طبق شریعت محمد نماز می خواند و می فرماید: «شما اهل بیتی هستید که احدی نمی تواند بر شما پیشی بگیرد.» یوم الخلاص، ص 344حضرت عیسی (ع) بر دروازه شرقی دمشق و کنار پل «بیضاء» به هنگامه سپیده سحر در حالی که بر ابر، سوار است و دست هایش بر شانه دو فرشته است و دو قطعه پارچه نفیس بر اندام اوست از آسمان به زمین فرود می آید و هنگامی که سر خم می کند نور و درخشندگی خاصی از چهره اش پرتو افکن است. نخست یهودیان بسوی او می شتابند و می گویند: «ای پیامبر خدا! ما یاران تو هستیم.» آن گاه حضرت به آنان پاسخ می دهد: «دروغ می گویید.» آن گاه مسیحیان به حضورش شتافته و می گویند: «ما یاران تو هستیم.» به آنان نیز می گوید: «شما نیز دروغ می گویید. یاران راستین من، مهاجران هستند، باقی مانده اصحاب حماسه.»
آن گاه مسلمانان به حضورش شرفیاب می گردند، در حالی که یهودیان و مسیحیان نیز آن جا هستند و عیسی (ع)، امام و خلیفه راستین مسلمین (حضرت مهدی «ع») را در میان آنان می نگرد که مسلمانان به امامت او نماز می گذارند. مسیح نیز با دیدن آن منظره برای اقتدای به امام مسلمین پشت سر آن حضرت قرار می گیرد که امام مهدی (ع) می گوید: «ای پیامبر خدا! شما برای ما نماز جماعت بخوانید.» مسیح پاسخ می دهد: «نه! هرگز! شما باید نماز را برای مردم بخوانید و همگی به شما اقتدا نمایند، چرا که شما بنده شایسته خدا و حجت او هستید و خدا از شما خشنود است و من به عنوان وزیر شما مبعوث شده ام و نه امیر.»
آن گاه خلیفه مهاجرین، امام مهدی (ع)، نماز می خواند و همگی از جمله حضرت مسیح (ع) بدان حضرت اقتدا می کنند. الملاحم و الفتن، ابن طاووس، باب 178؛ معجم احادیث امام مهدی (ع)، ج 1، ص 527 از مجموع روایاتی که درباره فرود آمدن حضرت عیسی (ع) آمده است روشن می شود که: 1. نزول عیسی (ع) بعد از آن است که حضرت مهدی (ع) وارد قدس شده، از قدس خارج می شود؛ سپاه سفیانی را نابود کرده، با تمام یاران به سرزمین قدس باز می گردد. 2. نزول عیسی (ع) در بامداد روز جمعه، و به هنگام منظم شدن صف های مردم برای اقامه نماز صبح خواهد بود. 3. قسمت اعظم تورات و انجیل، در رابطه با نزول حضرت عیسی (ع) از تحریف مصون مانده است. روزگار رهایی، ج 1، ص 556

حضرت عیسی چگونه به زمین خواهد امد ایا او دوباره تولد میشود و یا هم از اسمان به زمین نیاید؟

                

پرسمان دانشگاهیان

  بر اساس روایات حضرت عیسی(ع) قبل از فوتش نزول می‌کند. چنان که در بعضی روایات آمده که حضرت عیسی(ع) در آخر الزمان از آسمان می‌آید و یهود و نصاری در آن روز به وی ایمان می‌آورند.(ترجه المیزان، ج5، ص220 ذیل آیه 159 سوره نساء).(و ایمان به حضرت عیسی(ع) مصداق پیدا نخواهد کرد مگر زمانی که ایمان به پیامبر خاتم بیاورند. چون حضرت عیسی(ع) بشارت به آمدن وجود مبارک پیامبر اسلام داده بود.) این نزول از آسمان در زمان ظهور حضرت ولی عصر(ع) خواهد بود.روایات اشاره دارند که عیسای مسیح به وقت ظهور امام عصر، با حضرت همراهی خواهند کرد و هنگام اقامه نماز پشت سر امام خواهند ایستاد (این معنا اشاره به تبعیت حضرت عیسی (ع) از حضرت مهدی است)رسول گرامی اسلام(ص) فرمود:امامان بعد از من دوازده مرد از اهل بیت من هستند، اول آن ها علی و وسط ایشان محمد و آخر آن ها نیز محمد است. او است مهدی امت که عیسای مسیح پشت سرش نماز می گذارد.(- بحارالانوار، ج 36، ص 312، حدیث 157 ) . گویا حضرت مسیح(ع) که در دوره اوّل زندگی خویش بی همسر و خانمان می‌زیست پس از بازگشت در دوره ظهور امام عصر(ع) ازدواج می‌کند و در دوره استقرار و پس از سال‌ها وزارت امام عصر(ع) دار دنیا را وداع می‌گوید و مراسم تدفین او را امام عصر(ع) انجام می‌دهند. ایشان در طول دوره دوم حیات خویش نقشی بسزا در ترویج اسلام و رهبری امام زمان(ع) در میان اهل کتاب و به خصوص مسیحیان ایفا می‌کنند.پس از آن امام زمان(ع) نیز پس از صدها سال زندگی در دوره غیبت و چند صد سال زندگی در دوره پس از ظهور مدتی پس از حضرت مسیح(ع) وفات می‌یابند. چنان که گذشت در منابع اسلامی اعم از آیات و روایات، مطالب بسیاری پیرامون نزول حضرت عیسی(ع) آمده است : "‌وقولهم انا قتلنا المسیح عیسی بن مریم رسول الله و ما قتللوه و ما صلبواه ولکن شبه لهم و ان الذین اختلفوا فیه لفی شک منه ما لهم به علم الا الاتباع الظن وماقتلوا یقینا بل رفعه الله الیه وکان الله عزیزآ حکیما وان من اهل الکتب الاّ لیومنن به قبل موته و یوم القیمة یکون علیهم شهیدا"[2] ‌و گفته ایشان که: "ما مسیح، عیسی بن مریم پیامبر خدا را کشتیم» و حال آن که آنان او را نکشتند ومصلوبش نکردند لیکن امر بر آنان مشتبه شد و کسانی که درباره او اختلاف کردند قطعآ در مورد آن دچار شک شده اند و هیچ علم بدان ندارند جزء آن که از گمان پیروی می‌کنند و یقینآ او را نکشتند. بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد و خدا توانا و حکیم است. واز اهل کتاب کسی نیست مگر آن که پیش از مرگ خود حتمآ به او ایمان بیاورد و در روز قیامت ( عیسی نیز ) بر آنان شاهد خواهد بود."

 "‌و انه لعلم للساعه فلاتمترون بها و اطبعون هذا صراط مستقیم"[3] "‌و همانا آن نشانه ای برای ( فهم )رستاخیز است پس زنهار در آن تردید مکن و از من پیروی کنید این است راه راست."

و در آیات فوق اشاره به نزول حضرت عیسی(ع) در عصر ظهور شدهاست البته با کمک روایاتی که در مورد نزول حضرت عیسی در منابع روایی آمده است مثلاً در آیه نخست ابتدا، قرآن، کشته و مسلوک شدن حضرت عیسی را نفی می‌کند و بعد ادامه دهد که ایشان پیش خدا رفته و زنده است و در آیه بعدی به ایمان آوردن همه اهل کتاب به ایشان قبل از مرگش خبر می‌دهد از این جا است که برخی از مفسران، آن را حمل بر نزول حضرت عیسی در عصر ظهور می‌کنند مثلا در تفسیر نمونه چنین آمده است:

 "‌منظور این است که تمام اهل کتاب به حضرت مسیح پیش از مرگ او ایمان می‌آورند یهودیان او را به نبوت می‌پذیرند و مسیحیان دست از الوهیت او می‌کشند واین به هنگامی است که مسیح طبق روایات اسلامی در موقع ظهور مهدی (عج ) از آسمان فرود می‌آید، و پشت سر او نماز می‌گذارد و یهود و نصا را نیز اورامی بیند و به او و مهدی (عج ) ایمان می‌آورد"[4]

امام باقر (ع) فرموده است: "‌ان عیسی(ع)، قبل یوم القیامه، ینزل الی الدنیا فلا یبقی اهل ملة، یهودی ولا‌غیره الاّ آمن به قبل موته و یصلی خلف المهدی ( عج )"[5] ‌"به طور مسلم، عیسی(ع) پیش از قیامت به این جهان فرود خواهد آمد. پیرو هیچ آئینی از یهود و غیر آن در روی زمین نمی ماند جز این که پیش از وفاتش به او ایمان می‌آورد و او در پشت سر مهدی نماز می‌خواند."
اما آیه اخیر که یکی دیگر از ویژگی های حضرت مسیح را مطرح می‌کند ،می فرماید: او ( عیسی) سبب آگاهی به روز قیامت است. «‌یعنی طبق بیان روایات متعدد اسلامی نزول حضرت عیسی(ع) در عصر ظهور امام مهدی دلیل بر نزدیک شدن قیامت می‌باشد !» [6]
پیامبر اکرم در مورد نزول حضرت عیسی(ع) فرموده است: "‌کیف انتم اذا نزل ابن مریم فی کم وامامکم منکم"[7] "چگونه هستید هنگامی که حضرت عیسی(ع) نزول می‌کند و امامت و رهبری به عهده شماست"
باز فرموده است : ‌"لن تهلک امة انا فی اولها، و عیسی بن مریم فی آخرها والمهدی فی وسطها"[8] "‌امتی که من در اغاز آن، عسیی بن مریم در پایان آن، و مهدی در میان آن است هرگز هلاک نمی شود."
بعد از آن ظهور و قیام امام مهدی و رخداد و نیز بهد از حرکت لشکریان ایشان از مکه به عراق و از عراق به سرزمین فلسطین و استقرار حضرت مهدی(ع) و سربازان ایشان در منظقه فلسطین در هنگام بر گذاری نماز صبح، فرود‌آمدن حضرت عیسی رخ خواهد داد .[9]یعنی آمدن حضرت عیسی(ع) بعد از ظهور امام مهدی(ع) خواهد بود پس در تفسیر روایت فوق چنین می‌توان گفت که برای امت اسلامی اول بعثت پیامبر اکرم(ص) تحقق پیدا کرده و بعد ظهور امام مهدی(ع) و بعد از ظهور امام مهدی(ع)، نزول حضرت عیسی(ع) به وقوع می‌پیوندد .

پی نوشت ها:
[2] نساء آیه 157-158 159
[3] زخرف آیه 61
[4] مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، ج4 ص 204
[5] مجلسی، محمد باقر، بحر النوار ،ج 53 ص 50
[6] همان مدرک، ج21 ص 100
[7] صحیف النجاری، ج 4 ص 143، صحیح مسلم، ج 1 ص 94
[8] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 51 ص85
[9] مسلم، صحیص مسلم، ج1 ص 107، عسقلانی، ابن هیثم ، صوائق العرفه . ص162

غیبت حضرت مسیح (ع) با غیبت حضرت حجت(عج) متفاوت است

خبرگزاری شبستان - سرویس قرآن و معارف: "هر شریعت متاخر تکمیل کننده شریعت سابق است لذا از این رهیافت دین مسیحیت تکمیل کننده دین یهودیت و ادیان پیش از آن بوده و دین اسلام هم با این نظر تکمیل کننده همه ادیان سابق  و همه کتاب های آسمانی است اما نکته ای که درباره اسلام وجود دارد این است که همه ادیان پیش از اسلام بر اساس اقتضائات زمان  بودند یعنی وقتی دین مسیحیت آمد خود به خود یهودیت را تکمیل کرد  یعنی دین یهود در این جا زمان خود را طی کرد و به دین مسیحیت رسید و همین اتفاق هم برای دین مسیحیت افتاد اما حال که اسلام همه شرایع پیش از خود را تکمیل کرد تا ابدیت ادامه دارد چون تا ابدیت دیگر پیامبر جدیدی نخواهد آمد لذا ما شریعت یهود و شریعیت مسیح  البته تحریف نشده هایش - را قبول داریم و می گوییم که آنچه حضرت موسی (ع)  آورد حق بود همچنان که آنچه عیسی (ع) هم آورد حق بود اما شریعت عیسی (ع) و موسی (ع) زمان دار بود. چرا؟ به خاطر این که شریعت پیامبر اسلام، شرایع پیش از خود را تکمیل کرد اما خود زمان دار نیست و تا زمان قیامت پابرجا خواهد بود. نکته دیگر این که مسیحی که ما قبول داریم بالاتر از مسیحی است که مسیحیان قبول دارند به همین ترتیب موسایی که ما قبول داریم بالاتر از موسایی است که یهودیان قبول دارند چون وقتی کسی از سر تعصب بخواهد درباره شریعتی سخن بگوید و تسلیم حق نشود در واقع ایمان آن فرد دچار اعوجاج و انحراف می شود و بر همان مبنا دفاع او از پیامبر نیز شامل این اعوجاج خواهد بود."

آنچه در ادامه می آید گفتگوی سرویس قرآن و معارف خبرگزاری شبستان با حجت الاسلام و المسلمین حسام الدین ربانی،  عضو هیئت علمی و مدیر گروه فقه و حقوق پردیس تهران به مناسبت میلاد مبارک حضرت عیسی مسیح علیه السلام انجام شده است. این گفتگو به دنبال آن است که به صورت موجز نسبت ما مسلمانان را با حضزت عیسی مسیح (ع)  تبیین کند.

شاید وقتی یک مسلمان خاصه یک شیعه به مناسبتی مثل تولد حضرت مسیح (ع) می رسد از خود می پرسد که نسبت من با این پیامبر چیست؟ می خواهم عرض کنم که آیا ما می توانیم بگوییم که حضرت عیسی (ع) پیامبر مسیحیان بوده و ارتباطی با ما  پیدا نمی کند؟ به نظر می رسد که این دیدگاه خام دستانه ای باشد. نظرتان در این باره چیست؟

ببینید ما دین اسلام را شریعت خاتم می دانیم. می دانید که هر شریعتی متمم شریعت ماقبل خود است و آن شریعت را تکمیل می کند و گام هایی به جلو می برند اما این را هم از یاد نبریم که تمام انبیای الهی سابق هر آنچه که از جانب خدا آورده اند حق بوده و دین خدا و شریعت آسمانی بوده و همه این فرستادگان خداوند پیامبران معصوم بودند و همه آن ها فقط و فقط آنچه را که از جانب خداوند نسبت به تبیین آن مامور شده بودند ابلاغ کردند  اما این هم حرف حقی است که هر شریعت متاخر تکمیل کننده شریعت سابق است لذا از این رهیافت دین مسیحیت تکمیل کننده دین یهودیت و ادیان پیش از آن بوده و دین اسلام هم با این نظر تکمیل کننده همه ادیان سابق  و همه کتاب های آسمانی است اما نکته ای که درباره اسلام وجود دارد این است که همه ادیان پیش از اسلام بر اساس اقتضائات زمان  بودند یعنی وقتی دین مسیحیت آمد خود به خود یهودیت را تکمیل کرد  یعنی دین یهود در این جا زمان خود را طی کرد و به دین مسیحیت رسید و همین اتفاق هم برای دین مسیحیت افتاد اما حال که اسلام همه شرایع پیش از خود را تکمیل کرد تا ابدیت ادامه دارد چون تا ابدیت دیگر پیامبر جدیدی نخواهد آمد لذا ما شریعت یهود و شریعیت مسیح -  البته تحریف نشده هایش - را قبول داریم و می گوییم که آنچه حضرت موسی (ع)  آورد حق بود همچنان که آنچه عیسی (ع) هم آورد حق بود اما شریعت عیسی (ع) و موسی (ع) زمان دار بود. چرا؟ به خاطر این که شریعت پیامبر اسلام، شرایع پیش از خود را تکمیل کرد اما خود زمان دار نیست و تا زمان قیامت پابرجا خواهد بود.

نکته دیگر این که مسیحی که ما قبول داریم بالاتر از مسیحی است که مسیحیان قبول دارند به همین ترتیب موسایی که ما قبول داریم بالاتر از موسایی است که یهودیان قبول دارند چون وقتی کسی از سر تعصب بخواهد درباره شریعتی سخن بگوید و تسلیم حق نشود در واقع ایمان آن فرد دچار اعوجاج و انحراف می شود و بر همان مبنا دفاع او از پیامبر نیز شامل این اعوجاج خواهد بود.

درباره شخصیت حضرت عیسی (ع)  چه می توان گفت؟

توجه کنید که  به اعتقاد ما مسلمانان،  پیامبران همه معصوم هستند اما از میان این همه پیامبر،‌ پنج پیامبر را داریم که اولوالعزم هستند یعنی پیامبرانی که صاحب کتاب آسمانی هستند و شریعت خاصی دارند و حضرت مسیح علیه السلام در میان این نوع پیامبران قرار می گیرد. اما جاذبه دیگر حضرت عیسی علیه السلام برای ما در این است که به باور و اعتقاد ما حضرت مسیح (ع) هم اکنون زنده هستند در زمان ظهور حضرت حجت (عج) در رکاب حضرت خواهد بود و به همراه حضرت مهدی (عج) جهان را پر از عدل و داد خواهند کرد.

آیا غیبت حضرت مسیح از جنس غیبت حضرت ولی عصر(عج) است؟

از کنه مطلب و اسرار ما خبر چندانی نداریم اما آنچه می توان در این باره گفت این است که خیر،  غیبت حضرت مسیح (ع) به این معنا نیست که حضرت در میان مردم رفت و آمد دارند  اما ناشناخته اند و همان کالبد زمینی را دارند. حضرت عیسی علیه السلام به باور ما مسلمانان در آسمان چهارم هستند اما نوع غیبت حضرت مهدی متفاوت است به این معنا که حضرت در همین جامعه زندگی می کنند و به طور ناشناس بین ما رفت و آمد دارند اما در دوره غیبت به سر می برند.

فلسفه بازگشت مسیح(ع) از آسمان/صهیونیزم از مهدویت چه می خواهد؟!




به گزارش گروه مهدویت خبرگزاری شبستان، امروز یکشنبه26 اردیبهشت مصادف است با هفتم شعبان المعظم و چهارمین روز از دهه مهدویت که با توجه به سالروز تاسیس رژیم جعلی و غاصب صهیونیست بنام «مهدویت و صهیونیزم» نامگذاری شده است.

 

در راستای تبیین اهداف و برنامه های آخرالزمانی این جریان و اندیشه موعودگرایی در آن و ارتباط آن با اندیشه منجی گرایی تشیع، گفت و گویی داشته ایم با سیدهادی سیدافقهی، کارشناس ارشد مسایل سیاسی فرهنگی خاورمیانه که در این گفت و گو ضمن تشریح نحوه ی پیدایش جریانی خاص بنام «مسیحیت صهیونیست» اهداف، برنامه ها و تفکرات این جریان به شکل خاص در رابطه با اندیشه «موعودگرایی و آخرالزمان» و «رویارویی و مقابله ی آن با اندیشه مهدویت» بیان می شود.

      

با توجه به آنکه ما معمولا صهیونیزم را برای«یهود» به کار می بریم نه مسیحیت، لطفا در ابتدای بحث بفرمایید «مسیحیت صهیونیزم» چه فرقه ای است؟ از کجا پدید آمده و اصولا چه ارتباطی بین «مسیحیت» و «صهیونسیم» وجود دارد؟

«صهیونیزم  مسیحی» هرچند امروز چندان شناخته شده نیست ولیکن در عرصه بین المللی، هم در عرصه فرهنگی و هنری و هم در عرصه سیاسی و امنیتی و مخصوصا در دنیای رسانه، نفوذ بسیار وسیعی دارد و بسیار خطرناک است. درباره ریشه پیدایش این تفکر باید نکاتی را مدنظر قرار داد تا مخاطب برای کسب اطلاعات بیشتر و ادامه مطالعات بتواند بر اساس یک روش هدفمند و مشخص پیش رود.

 

درباره پیدایش این جریان باید گفت «مارتین لوتر» یک کشیش آلمانی و یک سخنور زبردست بود که در اوایل قرن 16 زندگی می کرد. وی مذهب کاتولیک داشت. وقتی به واتیکان سفر کرد و زندگی مجلل و شاهانه پاپ را دید علیه واتیکان و این زندگی شاهانه اعلام جنگ کرد و طرفداران وی از این اقدام بسیار تحت تاثیر قرار گرفتند. چرا که وی علاوه بر کشیش، استاد دانشگاه نیز بود و از این رو موقعیت اجتماعی و مخاطبان خوبی داشت.

 

«مارتین لوتر» سپس تصمیم گرفت انجیل ترجمه ی آلمانی رسمی کلیسای واتیکان را از جامعه آلمان حذف کند و خود، انجیل را به زبان روان آلمانی ترجمه کرد. وی ضمن اعلام جنگ علیه کشیش ها ادعا کرد همه آنچه واتیکان به مردم ارائه می دهد، دروغی بیش نیست و یک دکانداری دینی است.

 

این افشاگری ها باعث شد تا حساسیت های بیشتری در این رابطه ایجاد شود و شاگردان وی نیز این مسیر را ادامه دادند. در نتیجه ی این اقدامات در دین مسیحیت شکافی ایجاد شد که نتیجه ی آن تشکیل دو گروه «کاتولیک» و «پروتستانیزم (معترض)» بود. و از آنجا که حرکت مارتین لوتر یک حرکت اعتراض آمیز بود همین لفظ «پروتستانیزم» یا «مذهب اعتراض گرا» در فرهنگ و قاموس مسیحیت نهادینه شد.

 

به همین دلیل امروز سه مذهب در مسیحیت وجود دارد؛ کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان. ما در این مجال کاری به تقسیم بندی های درون مکتبی مسیحیت نداریم و وارد مبحث مسیحیت صهیونیزم  می شویم. «مارتین لوتر» کتابی نوشت به نام «مسیح یهودی زاده شد» و در آن بسیار از یهود، تورات، خاخام ها، رموز تورات و اینکه تورات زیربنای انجیل است، سخن گفت. او در مقدمه کتاب «مسیح یهودی زاده شد» می گوید: «ما باید همچون سگان ریزه خوار سفره یهودیان باشیم. چون در انجیل رموزی وجود دارد که ما نمی توانیم آنها را بازخوانی و بازگشایی کنیم و باید به خاخام های یهودی متوسل شویم.»

 

به عبارت دیگر وی به تدریج یک نوع «نوکیشی» و یک نوع «حرکت احیاگرانه فرهنگ یهودیت» را مطرح می کند. در حالی که در آن زمان جامعه اروپا اصولا از یهود بیزار بود. آنها معتقد بودند یهودیان انسان هایی خبیث و موذی هستند که اقتصاد آنها را قبضه کرده و قاتل مسیح هستند. مارتین لوتر این دیدگاه را تغییر داد و به مرور زمان یک نگاه تقدس مابانه و منت جویانه در بین مسیحیان پروتستان نسبت به یهودیان پدیدار شد که توام با عزت و احترام بود.

 

یعنی این گروه در اصل مسیحی هستند اما به یهود نگاهی خاص و ویژه دارند؟ این نگاه خاص به یهود از کجا ناشی می شود؟

بله ! با گذشت زمان مسئله «منجی موعود» مطرح شد؛ تحت این عنوان که ما در آخرالزمان منتظر بازگشت حضرت مسیح هستیم و آنگاه که حضرت مسیح بازگردد دنیا آباد شده، عدل و داد و برادری و برابری ایجاد خواهد شد. اما این ایده ی بازگشت مسیح به سرنوشت یهودیان صهیونیست گره خورده است. یعنی این گروه با وجود این که مسیحی هستند، اما یک نگاه عبادت گونه و تقدس مابانه نسبت به اسراییل دارند. آنها تصور می کنند خدمت به اسراییل یک نوع عبادت است و یک موضع سیاسی یا یک حرکت تشکیلاتی صرفا سیاسی اجتماعی نیست.

 

چرا «مسیحیت صهیونیست» خدمت به اسراییل را فراتر از یک حرکت سیاسی و یک نوع عبادت می داند؟  

دلیل این گروه این است که می گویند اسراییل، پیش شرط بازگشت حضرت مسیح است. و البته این تفکر بسیار وحشتناک است یعنی وقتی کمک به اسراییل و حمایت از آن جنبه ی دینی پیدا می کند نه بعد سیاسی و ژئوپولوتیکی! به مرور زمان نیز شخصیت های دیگری در مسیر این اندیشه در طول تاریخ قرار گرفتند و آن را تئوریزه کردند و امروز کشیش های معروف آنها مانند «جان هگی» و.. مروجان معاصر و نوین مسیحیت صهیونیستی هستند.

 

تفکرات مارتین لوتر در رابطه با «نوکیشی قوم یهود» و اینکه آنها ملت برگزیده خداوند و دردانه های خدا هستند به مرور نهادینه شد و به موازات آن، با توجه به اعتقاد مسیحیان به بازگشت حضرت مسیح، این عقیده نیز در این جریان جان گرفت که یکی از پیش شرط های اساسی برای بازگشت مسیح، تاسیس و احیای اسراییل است. «مسیحیت صهیونیزم» معتقد است که ما برای کمک به خدا در سناریوی بازگشت حضرت مسیح، باید به هر شکل از اسراییل حمایت و دفاع کنیمنماییم و این حمایت ها می تواند کمک مالی، سیاسی، تسلیحاتی و ... باشد.

 

«آقای مارتین لوتر» یک مسیحی بود، چطور شد که سر از یهودیت و تبلیغ یهود در این سطح درآورد؟   

مارتین لوتر به دلیل قرائت اشتباه خود از متون تورات و انجیل و اینکه در آخرالزمان قوم یهود باید احیا شوند، به اینجا رسید. وی یک کشیش کهنه کار اهل مطالعه و صاحبنظر بود که از مجموع مطالعات، تحقیقات و استنتاج های خود و با توجه به حساسیتی که نسبت به واتیکان پیدا کرده بود، به این قرائت رسید. البته برخی نویسندگان معتقدند مارتین لوتر از اساس یهودی زاده بوده و به عنوان یک نفوذی در کلیسای مسیحی مشغول شد و ضربه سهمگینی به عالم مسیحیت زد چرا که به هر حال اقدامات او شکاف عمیقی در مذهب مسیحیت ایجاد کرد. آنها و به خصوص یهودیان معتقدند مارتین لوتر بزرگترین خدمت را به یهودیان انجام داد که اینچنین جنبش نوکیشی اسراییل و جنبش بین المللی صهیونیزم را احیا کرد.

 

پس از این اتفاقات مسئله وطن گزینی مطرح شد و اینک می بایست مطابق پیشگویی های کتاب مقدس کمک می شد تا همه یهودیان از سراسر دنیا به ارض موعود (فلسطین اشغالی) بازگردند و پس از آن پایتخت (اورشلیم) آزاد می شد و بعد یهودیان به سمت مسجدالاقصی حرکت می کردند تا «قبه الصخره» را تخریب کرده و معبد سلیمان را در آنجا بازسازی کنند. امروز نیز می بینیم که تخریب ها و حفاری ها در مسجدالاقصی ادامه دارد و همه این رویدادها بر اساس همین ادعاهای کاذب است که چنین عنوان می کنند که اینجا ارث تاریخی و پدری ماست!

 

تفکر تشیع در رابطه با منجی و موعود (عج)  چه وقت با این اندیشه در تقابل قرار می گیرد؟

این تفکر معتقد است بعد از تخریب مسجدالاقصی می بایست یک جنگ جهانی به نام آمارگدون روی دهد که در اثنای این جنگ دو سوم یهود کشته می شوند و حضرت مسیح برای نجات یک سوم باقیمانده یهود نزول اجلال می کنند و مسیح دجال (ضد مسیح) را با کمک یهود می کشند و سرزمین موعود خود را احیا می کنند که پایتخت آن نیز اورشلیم یا شهر قدس است. در این سناریوی ظهور، شیعیان و در مجموع فرهنگ و هژمون مشرق زمین به عنوان دشمن شناخته می شود. آنها معتقدند در جنگ آمارگدون فرزندان خدا با فرزندان شیطان (یعنی مسلمانان و روس ها) می جنگنند و به همین دلیل است که جرج بوش پسر از ایران به عنوان محور شرارت یاد می کند چرا که محور شرارت یکی از اصطلاحات «مسیحیت صهیونیزم» است.

 

امروز چه خطری از سوی این جریان، اندیشه ی مهدویت و موعودگرایی را تهدید می کند؟

مهم این است که این تفکر مسیحی صهیونیزم در بین عوام الناس نیست بلکه طرفداران و حامیان این تفکر رهبران کاخ سفید هستند آنها نمایندگان بسیار قدرتمند و بانفوذی هم در حزب جمهوری و هم در حزب دموکرات در کنگره آمریکا دارند. امروز غول رسانه ای و ناوگان رسانه ی دینی در دست این افراد است.

 

شما اگر در این زمینه مطالعه داشته باشید خواهید دید که کلیساهای دینی آنها با ظرفیت های 60 هزار، 70 هزار نفری و در بیابان های آسیا و افریقا با ظرفیت های 100 تا 200 هزار نفری فعالیت می کنند. کلیساهای خانگی دارند، در فضای سایبری نفوذ عجیب و غریبی دارند. آنها تنها 300 ایستگاه رادیویی دینی دارند که هم در آمریکا و هم اروپا و خاورمیانه فعالیت می کند، بنابراین این تفکر جریانی است که حتی می تواند در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تاثیرگذار باشد و این خطر مسیحیت صهیونیزم  است وگرنه امروز در دنیا هزاران فرقه مختلف با اعتقادات گوناگون وجود دارد.

 

امروز این جریان به جریان مهدویت شیعه تنه می زند، چرا که ما نیز یک سناریوی خاص در این زمینه داریم که در آخرالزمان یک جنگ عظیم رخ می دهد و حضرت مسیح نزول می کنند و در بیت المقدس همراه امام مهدی (عج) نماز به پا می دارند. امام عصر(عج) ایشان را برای اقامه نماز مقدم می دارند و حضرت عیسی علی نبینا و له و علیه السلام  به امام (عج) عرضه می دارند که من پیامبر اولاالعزم زمان خود هستم و شما امروز ولی الله الاعظم (عج) هستید، من آمده ام تا شما را یاری کنم و وقتی پیروان من ببینند که من در نماز به شما اقتدا می کنم به شما گرایش پیدا خواهند کرد و این فلسفه بازگشت حضرت مسیح از آسمان است.

 

قطعا آنها از اندیشه های مهدوی ما به صورت کامل اطلاع دارند و تئوری بازگشت و رجعت را نیز می دانند، سناریو و نقشه راهی را که امام عصر (عج) از مکه ظهور می کند به ارض البیدا می رسد، تشکیل حکومت می دهد و ... می دانند و در منابر و موعظه های خود این مسایل را مطرح می کنند البته مسیحیت قبل از اسلام وجود داشته و نمی توان گفت آنها از اسلام اقتباس کرده اند اما این اندیشه امروز برای کنار زدن دیگر اندیشه های منجی گرایی و موعودگرایی تلاش می کند و سعی دارد اینگونه القا کند که موعود ما هستیم و منجی از ماست.

 

اگر قرار است در آخرالزمان دوسوم یهود کشته شوند و بازماندگان آنها نیز آیین خود را تغییر دهند، پس چرا امروز این دو گروه یعنی یهود و مسیحیان چنین می کنند و دست در دست یکدیگر دارند؟

نکته جالب و عجیبی که در این میان وجود دارد همین است که پس از اینکه حضرت مسیح از آسمان نزول می کند دوسوم قوم یهود کشته شده اند و یک سوم باقیمانده نیز بر سر دوراهی هستند چرا که حضرت مسیح آنها را مخیر می کند که یا باید همه از دیانت من اطاعت کنید یا همه شما را گردن می زنم به عبارت دیگر یهودیان می دانند در آخرالزمان اگر حضرت مسیح ظهور کند آنها باید تغییر دین بدهند وگرنه کشته می شوند اما با وجود این با مسیحیان صهیونیزم رابطه بسیار خوبی دارند و نرد عشق می بازند.

 

در واقع امروز یهودیان چنین استدلال می کنند ما به حمایت های مسیحیان نیاز داریم و این حمایت ها را می پذیریم اما اعتقادات آنها را قبول نداریم مسیحیان صیهیونیزم  هم چنین استدلال می کنند که ما تنها به دنبال نزول دوباره مسیح هستیم وگرنه می دانیم که یهود به هر حال باید از بین ببرد و این همکاری به دلیل قرار گرفتن در برابر تئوری اسلام است.

 

اندیشمندان این تفکر معتقدند که این تناقضات مسایل جزیی است و مهم این است که آنها امروز با حقیقتی روبرو هستند به نام خسر تروریسم اسلامی. از همین رو، داعش را علیه اسلام عَلَم کرده اند، داعش در واقع صهیونیست های نوین هستند و امروز در فرهنگ و قاموس ادبیات غرب و در قاموس سیاسی آنها داعش را صهیونیزم  می دانند که رنگ و لعاب و پوشش اسلامی دارد. و جالب آنکه مرکز همه این فتنه ها نیز وهابیت عربستان است.