تمام دوران رشد عیسی مسیح با قدرت الهی همراه بود. درتمام زمانی که او از بچگی تا ۳۰ سالگی هنوز خدمتش را شروع نکرده بود ، با قوت خدا پر بود و منتظر بود زمان موعود برسد تا قدرت خدا را بین مردم ظاهر کند . وقتی زمان آن در ۳۰ سالگی رسید. کلام خدا در انجیل لوقا باب ۴ آیۀ ۱۴ میفرماید که «عیسی به قوت روح به جلیل بر گشت.» او به قوت روح به سرزمین خود ( شهر ناصره) که در آن بزرگ شده بود آمد. و قبل از آن با همین قدرت روحالقدس در وسوسههای شیطانی بعد از ۴۰ روز روزه غالب آمد.
در کنیسه این آیات را از کتاب اشعیای نبی خواند . اشعیاباب ۶۱ آیات ۴-۱ و انجیل لوقا باب ۴ آیات ۱۹-۱۸که میفرماید : «روح خداوند بر من است، زیرا که مرا مسح کرد تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شکسته دلان را شفا بخشم و اسیران را به رستگاری و کوران را به بینائی موعظه کنم و تا کوبیدگان را آزاد سازم و از سال پسندیدۀ خداوند موعظه کنم.» بعد از خواندن این آیات فرمود که: اکنون این پیشگوئی به انجام رسید (تحقق یافت ).
ببینید این مأموریت با قدرت روحالقدس آغاز شد و بعد از شروع مأموریت کماکان این قدرت در همۀ زندگی او دیده شد . حتی در اعضای بدن او.
در چشمان او قدرت مخصوص خدا دیده میشد. یوحنا در کتاب مکاشفه باب ۱ ایات ۱۵ و ۱۶ چنین مینویسد: «چشمان او مثل شعلۀ آتش میماند و هیچ چیز از نظر او مخفی نیست و چهراش چون افتاب میباشد که در قوتش میتابد.» مسیح به هر کس نگاه میکرد قدرت جاذبۀ آسمانیاش اورا به طرف خود جذب میکرد. به طور مثال :
۱- زکای باجگیرکه به علت کوتاهی قد برای دیدن عیسی بالای درخت رفته بود . عیسی به او نگاه کرد و گفت ای زکا بیا پائین امروز باید در خانۀتو باشم این کلام قدرتمند او و نگاه نافذ او باعث شد که زکا از بالای درخت خود را انداخت پائین و در خانهاش پذیرای عیسی و شاگردانش شد و تمام خانوادۀ او نجات یافتند .
هنگامی که عیسی برای عید پِسَح در اورشلیم بود
، بسیاری از مردم با دیدن نشانههایی که به ظهور میرسانْد، به نام او ایمان آوردند.
۲۴ اما عیسی به دلیل شناختی که از همهٔ آنان داشت، به ایشان اعتماد نکرد.
۲۵ همچنین نیازی نداشت در مورد انسانها چیزی به او گفته شود،
چون خود از آنچه در وجود انسانهاست، آگاه بود.
برخی از فَریسیانی که در آنجا حضور داشتند
و اینها را شنیدند، به عیسی گفتند:
«اگر کور بودید، گناهی نمیداشتید.
اما حال چون میگویید که میبینید، گناهتان باقی میماند.
«اگر من خود را جلال دهم، جلال من هیچ است. پدر من است که مرا جلال میدهد؛
همان که شما میگویید، خدایتان است.
۵۵ با این حال شما او را نشناختهاید،
اما من او را میشناسم و اگر بگویم که او را نمیشناسم،
همچون شما دروغگو خواهم بود. اما من او را میشناسم و کلام او را حفظ میکنم
۷ بعد از این امور، عیسی همچنان به سفر خود در جلیل ادامه داد.
او نمیخواست به یهودیه برود، چون یهودیان قصد داشتند او را بکشند.
۲ اما عید خیمهها که از اعیاد یهودی بود، نزدیک بود.
«اینجا را ترک کن و به یهودیه برو تا شاگردانت نیز کارهای تو را ببینند؛
۴ زیرا آن که میخواهد شناخته شود، در پنهان کاری نمیکند.
حال تو که این کارها را میکنی، خودت را به دنیا نشان بده.»
۵ در واقع برادرانش به او ایمان نیاورده بودند.
۶ پس عیسی به آنان گفت: «وقت من هنوز نرسیده است،
اما برای شما هر زمانی مناسب است.
۷ دلیلی ندارد که دنیا از شما نفرت داشته باشد،
اما از من نفرت دارد؛ زیرا من در مورد آن شهادت میدهم که اعمالش شریر است.
من اکنون برای این عید نمیآیم؛
زیرا وقت من هنوز کاملاً نرسیده است.