وقتی به دوران تاریخی نگاه میکنیم فریسیان و صدوقیان و آنهایی که از عیسی مسیح آیت آسمانی خواستن.به آنها گفت که اگر آنها آیت آسمانی یونس را هم ببینند به درک و حقیقت پی نمیبرند زیرا آنها مسیحی را میخواستن که منافع خود و قوم خود باشد یعنی چی؟یعنی آن مسیح وعده داده شده معبد سوم را بنا کند و کارهای آنها را به اهداف زمینیشان و منافعشان را جلو ببرند و با نفوذی که در بین مردم داشتن مثال یک مثلث هرمی عمل میکردن.یعنی اوضاعی که دست فریسیان و صدوقیان بود اوضاع تنها سیاسی کشور نبود اوضاع دینی و اوضاع معیشتی و حتی معبد سازی با آنچه خود میخواستند بود.تریبون ها یعنی معابد دستشان بود برای همین مسیح وقتی آمد در کنیسه و تعلیم داد همهمه ایجاد شد چون تریبون آن زمان معبد بود که بسیار مهم بود اما آن را هم جای دزدان و صرافانو کبوتر فروشانو گاو گوسفند کردن.و هر کسی هم مخالف عقایدشان بود از کنیسه بیرون میکردن مزمور نویس که نوشت استخوان هایش از شمردنو آن مسائل برای آن بود که همان ها او را ضعیف کردند و در همان ضعف بدنی با شدت مصلوب کردن. پس قوم آن سرزمین دستشان بود و هر کسی غیر آن بود چون بیشترشان مهاجرین سرزمین ها بودند با خطر اخراج از معبد و سرزمینو و امکانات زندگی روبرو میشدن. و یهودیان و رومیان تسلط قلمرویی و تصمیم گیری طبق اتخاذ پاس کاری داشتن.و هدف اصلی را گذاشته بودن روی انکار مسیح همان مسیحی که در کتب منتظرش بودن و قبل آن رومیان تبلغات شگرفی کرده بودن و بهره میجستن را با همان کتب رد میکردند مگر از جلیل پیامبری و غیره. و هرم آسمانی خود را روی زمین بستند که الیاس بیاید نجاتش بدهد تا مغز سربازان خشن رومی تاثیر گذاشته بود.و از این خبر در اقوام ملل دیگر ترس داشتند.پس به تهمت رو آوردند که به کمک شیاطین جن گیری یا بیرون راندن شیاطین میکند و از منجی شیطان میساختند در حالی که شیاطین اصلی خودشان بودند.زیرا هدف یوق بندگی رومیان بودند اول و دوم آن منتظر کسی بودند که از زیر یوق رومیان بیرونشان آورد زیرا جنگ طلبی در کار مسیح نبود اما خطوطش آزادی بخشی فکری انسانها از یوق بندگی زمینی بود. والا کسی میخواستن بجنگدو بیرون کند و این با رویکرد او موافق نبود زیرا به پطروس گفت خنجرت را بنداز و در لوقا که گفته میشه عیسی گفت خنجر بخرید باز مثال خنجر و شمشیر اصولی دفاع از آنچه در آن شمشیر هست را در مثال نفهمیدند زیرا مثال شمشیر تیز بودن در دفاع از آنچه بود که بنیاد مسیحیت بود دفاع از آنچه رایگان بدست آوردید و رایگان میدهید نه شمشیر گوش بریدن.بلکه شمشیر دفاع از اتحاد هم و کلام در دفاع آن بصورت آنکه کسی در اصول بنیادین پیکار با کلام نکند زیرا کلام بذر هست.و اگر اتحاد گسسته شود زیر همان شمشیر نه دیگر مثالی آن از دفاع از کلام بلکه شمشیر کشنده خواهید رفت. و زیر یوق آنها که به زنجیر میکشند نروید که آنها که به مسیح رحم نکردن به احدی از شما هم رحم نمیکنند و همینگونه در ویرانی اورشلیم و جنگها پدیدار شد.
هرگاه قومی در خواب ماندو در غفلت در عذاب بلند میشوند و هر گاه در خواب مانندو در شک در یوق بندگی در اورده میشوند و همه اینها در ایام های تاریخ اتفاق افتاده هست و اما بدترین نوع غفلت غفلتی هست که در شرمندگی از بیدار شدن در شخص دیگر از پیام خواهد بود.زیرا در این غفلت ماندگی در خواب و همه اینها بصورتی در هم پازل خواهد بود و البته دشمن تیز دندان منتظر خواب غفلت هاست تا شاد شوند در اراده زمینیشان.و البته در این امر آنی که خواب ماند در انکار ماند انکار شود. و البته آن ایمان سود ندهد و فایده ای جز در یدک کشیدن نداشته باشد مگر آنکه در قبل آن بیدار شود و البته امورات واقف بودن در بهر کشیدن پرده غفلت کشیده از بهر بیداری میشود و همانگونه که سست ایمانی مثال خانه عنکبوت میشود زیر یوق دنیا در سپردن زیر چکمه های یوق در برابر اراده خدا ایستادن میشود و هر کسی خود را خدایان نامد بر اراده خدا سبقت گیرد و از خدا داناتر و حکمت را در و طرح و کار را فقط متن باشد در اینکه بیشتر از خدا میفهمند خواستگاه شده قوم میشوند در انکار و اما آن پیام آور بسیار افشاگر در امورات میگوید و تعاقب کننده هست و اصول فکری و عملی و آنچه به او محول هست کاملان فرق دارد.پس آنکه در آسمان انکار ماند در زمین هم انکار ماند و هفت طبقه زیرو رو شود باز آنان که در شک بی ایمانی انکار بمانند در تعاقب بیدار شوند و فرمانبرداری پیام آور فرق با خط مستقیم از همانچه که میداند و عمل میکند خواهد بود.
انسانی در خصلت های خود باید نظر کند و مثال یک آینه در برابر آن قرار دهد خود را انسانی که حتی به مورچه ای آزارش نرسد در خصلت خود نظر کند و بیند این خصلت چگونه هست و انسانی اگر این خصلت ها را پازل کند و فهم کند به آن میرسد.پس آنی که در خصلت ها و اعمال خود نظر میکند به عمق اخلاقیات خود نظر میکند پس آنی که نه حریص مال دنیا نباشد و نه حریص جاه و مقام فانی به مقام معنوی می اندیشد. حال آنی هم که در ان مقامات باشد خدمت کند چه عیب. ولی آنی که هر گونه مدار خدمت را در همان موقعیتی که هست بیابد همان مدار برایش اصل نوک پیکان هدف در رضایت جلال در هدف اصلی میشود و بعد آن وارد شدن و سوزن و اندازه آن را میداند پس در همان مدار که به درستی کار کند همان نقطه خط میشود تعادل و بنای درستی.
فهم و نافهمی چیست؟ فهم موجب ارتقای انسانی هست و نافهمی موجب بدی و شرارت و در نافهمی ضرر به چیست؟ ضرر به خود اول هست.خواب زدگی و بی تفاوتی از چیست؟و چیستی بی تفاوتی ضرر آن به چیست؟ پس آنی که به حکمت ها و رازها واقف شود نه خود به هراس افتد و نه ضرر کند و آنکسی که در حکمت و در رازها واقف نشود خود و ماحصل خود را به باد دهد. و آنکسی و کسانی که در خواب افتند ضرر بر خود رسانند و هر وقت در پری و در حکمت واقف شوی خواهی دانست که خود به خود کسی ضرر نمی رساند و کسی که به خود ضرر نمیرساند هیچوقت دستور به ضرر خود هم نمیدهد چون تعقل و تفکر دارد و انسان با تفکر و تعقل به ضرر خود کاری نمیکند مگر آنکسی و کسانی که در منافع به خود ضرر برسانند و آن موقع خباثت هر فریب را در دل های آن ها به تاریکی روشن گرداند. پس انسان تعقل مدار و با فکر در حرف و گفتارش و پر شدنش فهم جاری خواهد شد و این که کسی که فهم کند و فهیم باشد برای جهان مفید هست و آن کسی که فهیم نباشد و نافهمی داشته باشد در منافع امورات زمینی ضرر برساند پس آنی نهراسد که نه دل بسته منافع زمینی باشد نه دل بسته امورات مادی و نه پربار از حرام نباشد و هر چه باشد در سختی ها صبور و در خواستگاه رضایت جلال او کوشا زیرا این زمین سراب هست و سراب بی فایده.مثال گنجی میباشد که در راه جستن آن مثال نیش مار هم زنند و هم افتند و آنکه در این گنج زمینی نباشد اگر افتد عاقبتش نیکو و اگر هر چقدر ماند مفید باشد . اما همه احوال بدی ها از بی ایمانی به جهان بعد اینجا هست و آنکه ایمان به حساب و کتاب و سرای بی زوال داشته باشد یک فرصت را فرصت نیکو و آنکه و آنان که در فرصت نیکو نا نیکویی گیرند عذری در فرصت ندارند زیرا فرصت نیکو شدن داشتند و آنانی و آنکه فرصت دوباره را نیکو ارج دهد از فرصت همان نیکو در نیکویی شود پس چه خوبست که جز برای هدف و جلال و آنچه به آن برای آن برای آنی که او خواهد و شود و همان شود و قدرت خواستگاه اراده به آنچه در آن ممکن هست شود.آمین
درون اگر با آهن ایمان ساخته شود با باد نریزد ولی اگر درون با ساخت غیر اصولی بالا آید با کوچکترین لغزش ریزد پس بنای محکم آنست که بر پایه بنای درستی بنیاد گیرد و درستی بنیادش بر چینش درست پر شدن از روشنایی درستی هست.ای که در خود معبدی ساخته ای معبد آن را به خدا اتصال ساخته ای در درون معبدو در برون اعمالت بی ریا میگردد آنکه معبد درونش زروشنایی بالا آید در روشنایی حاصل گردد اول ساخت معبد درستی معبود را درست شناختن هست عشق معبود خالق و مخلوق یعنی عشق به اینکه معبدی از خدا باشیم تا قلب ما و فکر ما و روح ما درست باشد قدم در هر معبدی که به درستی بالا آید زنجیره روح های متعالی شود و اگر معبد و عبادتگاه درست باشد هر کجای نقطه جغرافیا حاصل برون در آن جوشش هست زیرا بذر کلامی گرفته و چیزی آموخته و اموراتی را دریافت کرده که آن امورات بنیاد خانواده اش و جامعه بزرگتری را درست میسازد چون اول درونش معبد نور هست و هر کجا که تشخیص دهد درستی هست بنیاد درستی را بنا میکند و اگر در زنجیره حاصل از هم مرحمی شد آن معبد و عبادتگاه و محل رسیدن به خدا میشود کلبه نور میشود کلبه عشق به خدا رسدن ها کلبه میشود خانه اول انسان و تن میشود بنیاد درستی تفکر و کلبه فقیر یا غنی در دست هم مرحم شدن نه زخم بر زخمی همی اگر شدن حاصل زخم چه سود اگر نمک بر زخم شدن اما چه خوبست دستی را گرفتن به درستی بردن نه به تاریکی و زشتی بردن ای که در خود گمشده میجویی در ملکوت الهی چه دوستان آری اگر از یک نفر دونفر سه نفر شد به سمت خوبی گر زمین شد به حاصل جستن در درو کردن از آن کاشتو برداشت درست شدن مزرعه حیات به موت یعنی میشود مزرعه حاصل خیزی که در آن نفرت نیست در آن عزت هست در آن وانهادن زخود نیست وانهادن زخود یعنی خود خود شکن شو اگر خود شکنی گر به خادم شدن عشق ورزی خدمت خوب شدن میورزی در خوبی دیگری خدمت کردن یعنی خادمی که غرور را شکسته و بعد آن بعد معنوی خدمت به مخلوقات خدا را عشق بداند زیرا بزرگی در منصب نیست و منصب وقتی منصب بزرگی میشود که منصب آن اساس درستی بر هدایت جمعی کثیر شود و منصب وقتی هدایتگری شد منصب نیست خدمت هست و خدمت وقتی در درستی شد منصب چه باشد چه نباشد حاصل آن منصب و مدت حاصلش مادی نیست بلکه معنوی در سرایی هست که سرای بی زوال هست زیرا زوال در منصب هست اما اعمال آن حساب میگردد در چه کردیمو چه برداشت کردیم از آنچه به ما واگذاشته شد و انجام دادیم به درستی آن موقع اگر بنای محکمی شوید قوت آن بنای محکم در درستی هست که بنیاد خیر و خدمت به الگویی که دگران اموزه های درست را در خود جاری و در خدمت به هم کوشا میشوند.