1-حمایت از فقرا و مظلومین و ستمدیدگان بسیار کار انسانی و خوبی هست.
2-نانی که دو تکه شود و تکه آن به گرسنه ای رسد چه نیکو عملی هست.
3-آنی که گناهکاری را ببیند و بتواند در او تاثیر بگذارد راهش را باید بلد باشد هیچگاه برخورد مستقیم و زننده باعث تغییر نمیشود بلکه تغییر با عملکرد شیوه ای هست که انسان بتواند در آن با کمک از خدا با عملکردی هوشمندانه کسی را جذب و به راه خدا آورد زیرا در آن دنیا او را که نجات بخشیده دوست میدارد زیرا او را به دره ننداخته و هاویه بلکه او را توانسته در عشق معنوی به خدا برساند گاهی بدون گفتن و حرکتی در زبان با روش بدن و بدون گفتار هم میتوان این بسته به هوش انسان مومن و صالح دارد زیرا گناه و گناهکاری خود در عقاید تعریفات متفاوت دارد و آنچه در یک عقیده گناه هست ممکنست در عقیده دیگر گناه به حساب نیاید پس در عقیده خود عمل کردن این بسته به افکار و تفکرات دارد.هر چند در امورات زیادی گناه اشتراکات در عقاید هست مثل ظلم حال این ظلم به انسان باشد یا حیوان .
4-راهنمایی دیگران به درستی مثال چراغ راهنما در بلوار میماند که اگر درست راهنمایی باشد از خطر جلوگیری میکند اما اگر نادرست بر خطر می افزاید.
5-انسانها آزاد آفریده شدند تا راه درست را پیدا کنند هیچ راهی را با میخ در سر نمیتوان فرو کرد مگر با انتخاب صحیح و بینش و تفکر صحیح زیرا آنی که هوشمندانه انتخاب کند با عشق و جوشش در آن راه میکوشد و آنی که جهان بینی گسترده دارد راه ها را با اساس عدل عدالت قرار میدهد زیرا انسان را در تفکر و بینش اشرف مخلوقات میداند در راه معنویت گول زدن نیست بلکه ارائه هست زیرا در معنویت آنی که هدفش رضایت پروردگار خداوند هست بدون منافع هست و آنی که دنبال حقیقت و راه درست هست خود راهش را انتخاب میکند راه درست به قله هست حال هر راهی که سر راست تر باشد خود نمایان میشود والا میشود فرقه و فرقه گری یعنی بدون تفکر عمیق و دقیق راهی را انتخاب کردن زیرا فرقه در آنچه هست که با عقل و منطق درست در نمی آید فرقه هایی هستند که در معنویت نیستند و کلمات معنوی را خراب میکنند و اساس ذهن انسان را به کج راهه میبرند و از انسان و انسانیت دور میکند ولو اینکه فرقه چهره انسانی به آن کار بدهد اما پس آن خطر گمراهی ذهنی هست پس فرقه گرایی باطل خود از عقاید باطل و آموزه های باطل آن مشخص میشود زیرا آموزه هایی که سربلند کند از نبی کاذب مثال آن میشود که کج راهه بشود هدف نامشخص خدا کمک نمیکند و فیض در آن اشخاص جاری نمیشود زیرا در راه درست هدف و زمانبندی ها مشخص میشود و شخص و اشخاص در راهنمایی آمده تاثیر آن را در زندگی خود دریافت میکنند.آموزه های غلط آموزگاران نادرست چیزی بر انسان نه از معنویت نه از عملکرد نمیدهد.ولی آموزه های درست آموزگاران درست تعالیم درست در زندگی برکت و عملکرد و دیدن عملکرد آن و پیشروی به هدف و نمودار شدن امورات و نتیجه درست و کار انجام میگیرد و در گروی آن صبر و استقامت هست و تک بینی و من نگری و من درست گویی به جمعی میشود که عملکرد و باز عمل میبینند پس شخص و اشخاص در خودسازی کمال گرفتن قوی میشوند و آموزه های درست را میگویند شما وقتی میگویید ظلم نشود حمایت از مظلوم و گرسنه و حمایت از ستمدیدگان این آموزه با هدف رویکرد گفتاری و عملی همگام میشود و نیاز به آن نیست غیر خود و خدا کسی بداند در کار خیر زیرا کار خیر برای رضایت خداست نه مخلوق بیند. مگر برای نشر درستی آنهم با پارامترهای خود باشد زیرا روش نشر درستی به دیگری آموزه درست میدهد مثل کار خیری که کسی در روش نویی انجام میدهد و آن را به دیگری می آموزد و در آن کار به درستی باشد زیرا در کار خیر اگر نادرستی باشد ضرر آن دوبرابربه خود شخص بر میگردد.و در کار معنویت اگر ناخالصی باشد که بدتر زیرا شوخی با خدا ممکن نیست زیرا خداوند همانقدر که مهربانست همانقدر در امورات معنوی و ربط به اعمال مخلوقاتش حساس هست زیرا خود روح هم حساس هست زیرا روح هم روح القدس منظورن روح پاک و انسجام دهنده خیر و نیکیست.در اتحاد دادن و درستی و محبت و اگر انسانی ارتباط خود را با این هدف قطع کند خود در ضرر هست زیرا بسیار نیکوست که انسان روح القدس را بشناسد. و خداوند در کنترل این همه مخلوقات نظم بسیار دقیقی گذاشته عمل ما باز عمل ماست خوبی به خود ما و بدی به خود ما بر میگردد.اما در تفکر و امورات سر الهی و قوت به خود سخت گرفتن و خواستن درک ریز اسرار و بیش از قوت خود کاری انجام دادن خود را آزار دادنست زیرا در این قوت باید ظرف وجودی شما به میزان مشخص بالا رود و ظرف نهایی آن در انسانها مقدار دارد.این مقدار یعنی شخصی نبی بشود یا بتواند معجزات کند.هر چند در عقاید این فرق دارد و تعریف معجزه و حد معجزه در عقاید فرق دارد مثلان در عقیده ای میگویند نفسش حق هست دعای خیر کند برایت به امید خدا کارت درست شود و سلامت بشوی مثلان. در تعریف دیگر آن باز فرقدارد ولی حد آن معین هست.کار بزرگ در آنست که تعریف دارد و کار بالا در معنویت هم تعریف دارد.فایده کار معنوی در عملکرد آن فرق دارد با فواید مادی نگری. زیرا فرد مادی نگر مطلق کار معنوی را با فایده مالی و میزان مادیت اندازه میکند و شخص معنوی هم عاشق انسانهای معنویست و حتی دیدن و یا مثلان یک پست معنوی برایش به اندازه تمام ثروت های زمین می ارزد زیرا تشخیص میدهد آن پست معنوی مثال یا کلام معنوی یا موعظه و... برایش خیلی ارزش معنوی دارد بصورتی که آن شخص را دوست میدارد البته با همان حس تشخیص اصلان خود شخص دریافت میکند آن انرژی درست را در معنویت. پس همه چیز با حس و هر کاری مراتبش تعریفات دارد و هر چیزی مقدار و هر کاری در خود تعریف مشخص دارد .گاهی یک نشانه الهی در حالا آسمان یا زمین که بتواند حقیقت متعالی شدن خود و دیگران باشد حفظ آن بسیار مهمست زیرا برای نسلهاست.پس امورات الهی و حفظ آنها شوخی بردار نیست بلکه حفظ آنها یعنی غیرت و درستی افراد هست که مثال بیت المال هست بیت المال از مال می آید ولی آن از بیت المال مهمترست اسمی بگذاریم میشود راهنمای بشریت یا نشان معنویت و قدرت خالق در قوت و هر شخصی قوت دارد منتها تعریف آن قوت در قوت حفظ آنست زیرا قوت حفظ و قوت دیگر هدیه خداوند برای همه جهانست برای همین قوت تعریف جمعی پیدا میکند و از من نگری به ما نگری تغییر میکند زیرا مال من و تو نیست مال هدایت هست و مال هدایت مال کلی هست کلی که در معنویتن.و دیگر آن یک نوع اتفاق نمی افتد مگر به شکل دیگر آن و ممکن هست و ممکن هم نیست و اما غیر ممکن در کار خدا نیست مگر در زمان هایی که اسرار باشد خداوند هدیه های بیشتری داده یا صلاح بداند بدهد.آمین
و در این ایام باید صبور و مقاوم باشی زیرا در این صبر سقوط نمیکنی بلکه صعود میکنی زیرا آنی که وعده کتب هست هم تعاقب کننده و هم افشاگر مسائلی هست که باید باز شود تا در صبر مقاوم بوده و صعود کنی. همچنین از خشم بپرهیز که همان را میخواهند آنهایی که در دام های مختلف برایت خشم میخواهند آنها از کنیسه شیطانند.که نقاب هایشان را بر کنیم و هاویه را بر آنها رخت کنیم.پس یاری کننده اول خداست و یاری کننده قوی را انتظار بکش و ناامید مشو زیرا در آن چشمان تو باز هست و آنهایی که چشم خود را به کوری زده اند باز خواهد گشت.آنها انتظار نمی کشند بلکه در دل خود لعنت میکنند و لعنتشان بر خودشان میریزد و همانگونه که خواب غفلت بر حق بودن و نقاب نادرستی زده اند در همان خشم لعنت و اذیت رذالت خود خوار خواهند شد.زیرا بدان رذالت آنها بیش از آنیست که تو بر آن پنداری و بیش از آنیست که تو بدانی زیرا آنقدر در ظلم غرق شدند که نمیدانند چگونه انتظار را میخوانند اما وحشت دلهایشان در انست.و از کنیسه ابلیسند.غرور و تکبر و نخوت آنها بیش از آن اندازه هست که خود سقوط را تجربه در هاویه خواهند کرد بدان خوب میدانند و میشناسند اما در نقره ها و سکه ها و زر و رذالت غرق هستند و شکم هایشان از حرام پر و زبانشان لعنت هست و در جاری ساختن آن گاهی هم بر زبان میاورند اما دلشان نفرت بیشتر دارد زیرا خانه ابلیس هست دلهایشان اما صبر استقامت و خشمگین نشدنت را باز تکرار میکنم همان را میخواهند به آرزویی که در سر دارند نمیرسند و منقطع خواهند شد. و رسوای عالم خواهند گشت زیرا آن دست قوی را خدا در انتظار آنهایی که صبورند خواهد رسانید.و چه میدانند او کیست؟و تو کیستی؟ جز بر حدس گمان چیزی نمیتوانند کشف کنند زیرا درونشان فیض نیست و تاریکیست و گاهن دو پایی حسش قویتر از آنهاست. و افرادی هم در آنها هستند که فیض زیاد دارند اما بر آنچه دیکته شده خموشند زیرا آنها در بین همانها هم بدگویی دارند اما دلهای آنها محکم در فیض هست و میدانند مسائلی را پس بدان نیرنگ کنندگان در حال کارند اما عذاب را بر خود خواهند خرید زیرا سخن هایشان کذب و نمیدانند امورات را و اسرار را جز در همان مطامع زمینیشان که به آن ابدا نخواهند رسید و مطمئن باش در محبت و آرامش هست که پیروزی هست و جابجایی هارا خواهی دید و اگرم آنچه دست اجل خداست که دست خداست در دیدن تو نتواند بینی در روح فیروزی را خواهی دید آن دست خداست. و البته آنها در حساب کتاب باید به تو حساب کتاب سختی پس دهند آن را هم خواهی دید.زیرا صبر کرده ای و فقط خشمگین نشو که سقوط نکنی همان را میخواهند زیرا خود را سقوط داده اند.
بازخورد و عملکرد پیروان ادیان ها نشانه خط و مشی آنهاست.آنها با پیروی از آن دین و عملکرد پیشوای آن دین و پیشوایان آن خود را به سبب اخلاقی و رفتاری نزدیک آنها میکنند.مثلان بخششگری. محبت.مهربانی.گذشت. رافت.و اگر غیر این عملکرد باشد و خطایی از آنها سربزند و حالا غیر آن باشند به سبب آن پیشوایان نیست اما وقتی کسی از آئینی پیروی میکند یعنی مثلان صلیب خود را برداشته یا کتاب قرآن را برداشته و هر دینی که اصول اخلاقی خود دارد نسب به آن مورد ارزیابی قرار میگیرند اگر شما محبت و مهربانی کردید و برخورد معکوس دریافت کردید اول باید این محبت را به خدا و پیشوایان آنها داشته باشید اما غیر آن اصول اخلاقی اگر از پیروان آنها دریافت کردید یعنی یا یدک کشیدن نام آن دین را دارند یا خنثی هستند یا اصلان متعلق به آن دین نیستند و از سود جویی و امیال زمینی بر خواسته هایشان بر آورد آن دین در آمدند.پس برخورد یک دین مدار بر آن دین باید مثلان غرور تکبر نخوت نباشد زیرا این عملکرد ارزیابی میشود مثلان در انواع مختلف آن.اما این عملکرد منفی نشان ضعف ایمانی هست که باید قوی شود.مثلان اگر کسی پیرو دینی باشد بعد پیشوای آن دین بنیانگذار دین را قبول نداشته باشد به آن دین کافر هست.کافر به معنی انکار آن و کافر به آن دین یعنی قبول ندارد و لی خود را به آن دین میخواند .ولی حب به سایر مثلان حواریون امامان بعضی افراد همه امامان و حواریون را یکسان دوست دارند حواریون وفادار یا همه امامان و فرقی نمیگذارند بعضی ها هم هستند حب بیشتری نسبت به شخصیت آن دین دارند این دیگر مسئله شخصی هست حب و محبت میتواند به همه یکسان باشد میتواند به شخصی حب بیشتری باشد این دیگر مسئله شخصی و فکری آن فرد هست اما مگر میشود پیشوا و بنیانگذار یک دین را دوست نداشت و بعد خود را در ان دین پنداشت این با عقل جور در نمی آید.و اول همه حب و دوستی خدا از همه مهمتر هست.
دو دست بر هم خنجر ناپیدا اما درون جسم روح خنجر پیدا.خنجر را زدن یعنی به اینکه دست فشرده میشود اما پس آن خنجر هست. روح را خنجر میزنند و جسم نابود میشود. اما خنجری که دشمن انسانست ابلیس در درون بیرون راندن روح مقدس از درون انسانهاست. زیرا روح خداوند مقدار آن معلوم و حیات آن مشخص در زندگانی هر کسی متفاوت هست.عمرهای انسانها قدیم طولانی بوده و برای 80-100-200-300 آن حتی این زمانها جوان مرگی بوده. عمرها طولانی بوده. مگر حوادث و بلایا و غیره. والا در ید آن عمر طولانی بوده الان شخصی 70 عمر کند میگویند پیرست.قد انسانها کوتاهتر شده و این قد امروزی که بلند باشد تعجب هست . البته این قد بلند معروف زیاد از بسط روزگاران اول بوده در زمین همینجور کمو کمتر شده.پس امروزه تمساح و مارمولک و کرکدیل اینها کوچک شده هستند و آدمها هم همینگونه.عمر های بلند طبیعی بودند آنقدر که عمری کوتاه که مثلان گفته شد تعجب بوده.و همینجور به جلو روند نزولی دارد. زیرا هرم قدرت شیطانی جهان در همه چیز گند زدند. در غذا. طبیعت. هوا. دین. اقتصاد. محبت. مهربانی. سخاوت. در زمام امورات مهم زمینی. در فرقه سازی در هرم سازی. همه چیز به گند کشیدند هرم شیطان. شیطان خود بر آنها حکومت میکند و آنها تعظیمش میکنند که چشم یک چشمی آن را در صنعت. ساختمان. و در همه امورات نفوذ میدهند.فرقه سازی خود اندیشه استعماری بر بشریت هست.فرقه های کاذب فرقه های مخالف با حقانیت. فرقه های مقدس شمردن چیزهایی که اگر مثال آن خورده شود یا هر چیزی را که بیخود هست در مقدس شمردن مقدس شمارند نه مبحث مفید بودن آن.تا قداست اصلی مقدسات مقدسین را بشکنند. و کلمه مقدس را جایگاهش را کم کنند.در حالی که اگر مخالف خوردن چیزی انسانی باشد از امورات سود دهی طبیعی آن بر زنده ماندن سود برند سودی که نه کشند نه خورند آن را بلکه آنچه میتوان بدون کشتن دریافت کنند. این مثال هست.یعنی کسی که میخواد با مقدس شمردن جان آن حیوان مثال گاو در هند را مقدس شمرند که فلسفه آن عمیقتر از آنست که امروزه هست و بنیاد مقدس گرایی باطل آن رمزو رموز استعماری دارد در استعمار بشر بر اگر چیزی را دوست نداری بخوری خب فرهنگش را درست برای خودت تعریف کن نه مقدس بشماری تفکر کن اگر کشتن آن بد میدانی پس شیرش پس شیر لبنیات ماست دوغ و... این فهم درست هست. پس فرقه سازی آن مهم هست نه جان گاو چون در پس آن کم کم تفکرات تعالیم غلط رشد میکند و این مرگ تفکری انسان را خطرناک میکند.زیرا تفکر بر اصل آنچه که خود انسان میتواند درستش را انجام دهد در آنچه اعتقاد دارد به آن که مثلان جان حیوانات خب اصل درست آن را تفکر کنند نه آنچه تبدیل به فرقه شود.
وقتی میگویند شیطان قدرت بر مرگ دارد یعنی قدرت هرم شیطانی. اما نبرد معروف که اسامی مختلف دارد نبرد شیطان با خداست.نبردی که اهریمننان ظلم نابود در چاه کنده خود میشوند و همه آنهایی را که با خود میبرند در هاویه بدترین مکان جهنم پرت میکنند. و میگویند میخواستید فرمان نبرید ما خود گمراه و بد اندیش بودیم و خواستیم شما را سرنگون کنیم. شما خود امیال زمینی را دوست داشتید به ما چه؟این صحبت تک چشمان با بره ها و افراد در سایر عقاید فکری با آنهاست در جهنم.که میگویند به جهنم مثال معروفش. یعنی به جهنم که ما به جهنم رفتیم اما آنجا معنی جهنم برایشان باز بشود میگویند وای بر ما که این جهنم را بر خود خواستیم. باز هم خود میگویند چون غرور دارند شاخ هستند خود بینی آنها در همانجا هم خود بینی تک چشمی هست.پس هاویه خواهان آنهایی هستند که دو روزه سراب را میخواهند و به آنچه بعد آن هست شک دارند.حال آنکه اگر فرصت یابند قبل هاویه رفتن دوباره هم بیایند هاویه بر میگزینند زیرا استقلال فکری ندارند استقلال فکری باد انگیز ترین حزب باد هستند که باد امروز منافع چه دارد و فردا باد حزب منافع دیگر.مادیت را خواستن.خداوند عادل هست. اما عدالت او در آنست که خود کرده را تدبیر نیست.خود جبر مطلق نبودن همینست راه درست نشان داده شود راه کج دوست داشته شود و راه درست خوار شمرده شود در زمین.زیرا زمانهای خدا تعیین مدار آسمانیست نه بعد زمان زمینی که بر ان زمانبندی در زمان زمین با ساعت ما تاریخ ما تعیین شود در این ساعتها تفاوت زمان هست برای انسانها دیر میگذرد اما زود و برای ملکوتیان مثال یک خواب کوتاه بود هست.اما خواب کوتاه بیدار شدن و بیداری مثال باز کردن بینایی خود بر حقایقی که کتمان میکردند ای فلانی تو فلان بودی ای فلانی تو که خوب بودی ای فلانی من تو رو شیطان میدونستم . خب خواهند گفت تفکر داشتید بینایی داشتید لجبازی هم داشتید. لجبازی بر همه آنها سبقت گرفت. اینست زمان های تاریخی و همه دوران های تاریخ و بعد حیات موت و زندگانی بی زوال ملکوت الهی.