آنکه رضایت خدا را سبقت بر رضایت مخلوقات دهد بر حسب اراده خدا در جلال خداوند میکوشد و انکه سبقت اراده خلق و رضایت خلق را جوید در همت آن بر کسب منافع زمینی یا حسب پیروزی بر هم کار میکند و آنکه در حسب منافع و مطامع زمینی کوشد در همان راه سرنگون شود.پس کوشیدن در راه خدا یعنی رضایت خداوند نه رضایت خشنودی خلق بلکه رضایت خدا در رضایت مومنان حقیقی ایمانی بر حسب رضایت از آنانی که مورد ظلم واقع شدند هست نه آنی که بره ها را خورده پربار از گوشت آن هیکل اندوخته و زور و ستم روا دارد و پرباری آن را همت خود بداند در حالی که از همت خوردن بره ها پر شود.پس آنی که تکیده و کم استخوان از باد بردن آن شود را خدا مستحکم و آنی که پربار از خونست بر همان پرباری باد ببرد.پس اگر همت در همت خود باشد چه اشکال خورد و خوراند بر دیگری نه از مطامع دین یا مطامع آنچه بیت المال مردم از هر اعتقادی که باشد پر از گناه شود در این راه سختتر بر او رود زیرا راه خدا شوخی بردار نیست هر چند بر مکر های خود خود را از جای برکنند.زیرا مکر دامن صاحب مکر را میگیرد و بذر نو کلام نو شود در هر کلامی برای هر اعتقادی اما آنکه سختی کشد و آنی خندد کدام دنیای بعد اینو حساب یا کور هست یا راه بینا شدن را نیافته یا آنچه بر او شتافتند راهی بوده که میخواستند و اما آنی که راه حقیقت را ترس انگارند در ترس خود از اعمال خود آنهاست زیرا آنی نزد حقیقت طلبی آید که راه حقیقت را خواهد حتی به راهنمایی دیگری.و آنچه عرضه شود بر تفکر جاری گردد و حسب آنچه خدا ارزش دهد والا شود در نزد خدا پس آنچه که عرضه میشود سنجیده میشود اما انچه از آسمان هست سنجیده شدنش بینش تفکر بینایی هست زیرا خداوند در اثار قدرتش بر آسمان نیاز به تایید ندارد مگر آنچه درست هست را جویند و آنچه نادرست هست معلوم شود پس بر آنچه که درست هست نکوبند و بر آنچه که نادرست آید کوبند و این خصومت درون از برون در حقیقت زمانهایی هست که به آن گوشه گیری و زدودن ها و در خود رفتن ها کم ارزش شدن زمینی سعی بر ارزش در مقام آسمانی در راه رضایت مخلوقات خدا آنها که حقیقت را میخواهند بدانند و درست کردار شوند هر چند بر آنها بتوان قدرت رسانه ای یافت نشود به آسانی اما انجام وظیفه انسانی در بر خدا یعنی آنچه رضایت خداست.
پس مسئله مائده آسمانی و آن ازدحام جمعیت زیاد مردم.که بیشتر فقرا بودند اما در منظر خدا فقیر و غنی مد نظر نیست بلکه مد نظر خدا انسانیت هست.خب وضعیت زندگی و اقتصادی عیسی آن زمان با آن وضعیت و مردم هم وضعیت مطلوبی نداشتند دیگر فکر کردند که با این وضعیت عیسی از آنها چگونه پذیرایی کند.در حالی که زر و سرمایه زور دست آنها بود.اما برکت آن و ماهی ها و نان ها بود که دست یاری پدر رسید.برکت مهمتر هست یا انبوه غذا و برکت غذا و مائده معروف آسمانی.پس جمعیت هم که آمد عیسی سرافکنده نشد بلکه سرافراز شد هر چند اگر گسیل دادن جمعیت کمک نقدی نباشد کمک خداوند پدر بر آن باشد که اینگونه بود که عیسی کمک های زیادی را در غالب معجزات و شفا دادن و آنها که ایمانشان در قدرت شفا یافتنشان شتافت باز هم در این امر شکست بر عیسی نبود.پس انواع اقسام نقشه ها با خنثی شدن آن روبرو شد حتی در قضیه مریم مجدلیه و آوردن او پیش عیسی والا آنها کسی بودند که خودشان میبریدندو حکم میدادند میخواستند به هر نحوی شده غالب آیند و اما آن حرفی که مسیح زد حرفی اصلاح گرانه بود نه حرفی که خشونت کند زیرا اگر خشونت را میخواستند به او حواله دهند و بعد طبق شریعت موسی برخورد کند باز میگفتند این هم از شریعت موسی پیروی کرده و نبی ماست. هر چند او شریعت را بخوبی میدانست اما از قید بند های در ان افتاده آنها را میخواست رها سازد قید بندهای زوم روی بعضی شریعت ها و ول کردن اصل شریعت. اول شرایط زمانه خود را میدید و بعد شرایط زمانه حکم عالی داد هر کسی گناه نکرده اولین سنگ را بزند همه انداختند چگونه این حکم را داد گناهکاران جمع شده تا گناهی را تنبیه سخت کنند و بعد آن مجدلیه شد قدیس چگونه این اصلاح عمیق در مجدلیه شکل گرفت چون دید کسی بجای انکه او را به کام مرگ بفرستد به نجات فرستاد و آنگونه زنی شد که الگو شد بر خوب زیستن و خوبی کردنو و شد مجدلیه قدیس ولی آنجا در گناه میمرد و فایده نجات یک نفر نجات یک جمع زیاد و اتفاقات مهم در زندگی رسولان مثال متی .و... این روش با گناهکاران نشستن جمع که متی آورد از باجگیران جبر نمیکرد بلکه آنی که نجات را میافت بند اتصال نجات وصل میشد.اگر مسیح در باغ جتسیمانی به پطرس گفت غلاف کند چون حتی هجوم آنها و برخورد مسیح را دیدند فقط بدنبال آتو بودند همه گونه و بدون آن هم او را گرفتند دیگر زدند به در خشونت. کم آوردند چون پس به تهمت دروغ و شاهدان دروغگو روی آوردند خودشان به بدبختی افتادند زیرا از تاریکی پیروی کردند آن هم تاریکی که روزی به همانها رحم نمیکند و رسم جهال و ستمکاران همین هست به هیچ کسی جز منافع زمینیشان فکر نمیکنند.پس گفت غلاف کن و از خشونت بدش می آمد زیرا خشونت خشم را دوست نمیداشت اما پطرس زدو گوش یکی از آنها را برید و زد خورد کرد اما مسیح گوش آن شخص را با گلی از روی زمین برداشت و بر گوش او چسباند و سالم شد.شفا داد او را. و خداوند دست یاری پدر در برخاستن او از مردگان این هم خود یک نشان بسیار مهم از قدرت پدر خداوند در زنده کردن مردگان. و اما مسئله زمانه عیسی چون هست بیشتر سعی بر روایت زمانه هست. پس شریعت را از بند منافع در آوردن و انسان سازی و از بند دروغ در آوردن در عملکرد افراد از اینکه اگر تاثیر انسان سازی آنقدر عمیق هست انسانها جای گناه عاشق خدا میشوند و این عشق و معرفت را در خدمت به خدا پیدا میکنند.اما اگر شرایط سخت در آن اعمال سخت جریان آید همانها که حکم شریعت میکنند خود مجرمند نه آنی که خطا میکند زیرا آنقدر شرایط گند شده بود که یک آشفتگی در آن بود. آشفتگی دو سلطه بر لج هم از رومیها و یهویان بر علیه هم در ظاهر دوست هم زیرا میدانستند سرزمینشان در یوق رومیهاست.و سلطنت خود را از یهودیان میخواستند.و بعد دیگر آن تعالیم آنها انطباق با شرایط آنها نداشت زیرا تعالیمی میدادند که شرایط بد را در آن از ترس یوق بندگی کرده بودند و اولین اصل آن نجات موسی و بنی اسرائیل را فراموش و بند شریعت در انجام کارهای دیگر در سخت گیری بر مردم شده بودند زیرا از آنها میترسیدند و بر مردم چیره شده بودند.
چرا عیسی را از محلی بردند که ازدحام مردم در آن بشود.و مردم به دیدن آن بیایند مگر از ازدحام هراس نداشتند.زمانی که ترور شخصیتی انجام شد و این منجی را به تحریک ریش سفیدان رد کردند کار به جایی رسید که گفتند جنایتکاری را به نام باراباس که زندانی بود را آزاد کنند و جایش مسیح را مصلوب کنند مسیح که خدمت میکرد شفا میداد و اثبات کرده بود که مسیح هست.فرش قرمز آن روز تبدیل به مسیر خون شد.مثالن یعنی مسیری که زنده باد میگفتند تغییر کرد.جمعیت افزان میشدن پیروان مسیح با تبلیغات منفی و تحت سلطه آنها تبدیل شد به جمعیتی که شاهد یک مجازات سخت برای منجی شد .زیرا ترس. تحت تعالیم غلط آنها با آن همه امکانات. زیرا حتی مسیح در قضیه پیداکردن آن خر که سوار بر آن شد حواریون را سفارش کرد بروند و خری را بیابند که بی صاحب باشد و ببینید امکانات دست آنها بود. حال چگونه مسیح ممکن بود در کسب مال یا اندوخته بوده باشد که برای پیدا کردن وسیله سواری آن زمان آنگونه جستجو کنند.گرسنه نگهداشتن سربازان رومی از شراب سرکه تا وحوشیت آنها تا امکانات کم برای نیروهایشان از نظر مادی یک نوع سیاست به شمار میرفت که حتی لباس خونی و پاره شده بر شکنجه را غارت کنند و چند تکه کنند قرعه انداختن این نشان گرسنه بودن آنها بوده چرا ؟چون این امر باعث میشود برای کوچکترین جیره مواجب هر کاری دست بزنند.اما محل بردن مسیح تا تصلیب شلوغ بوده که این ازدحام حتی به نفع آنها بوده زیرا اگر مسیح دیگری برخیزد چهار میخ همینگونه میشود و پادشاهی آن زمان آنها حفظ شود پس منجی از کجا باید میامده دیگر مگر الیاس بیاید و از صلیب پایین آوردش که اگر الیاس هم می آمد از آسمان هم می آمد تصلیبش میکردند اصلان مبحثشان منجی نبوده مبحث آنها نفع منافع خود از آیین و کتاب بوده.پس همان داوود پادشاه نبی هم آن زمان که دیدند مسح شد توسط سموئیل تا رسیدن به پادشاهی و حکومت برقرار کردنش آن هم داوود که در جنگاوری و قدرت بدنی و آن تایید سموئیل آن زمان سموئیل حرف اول و آخر را میزده باز همان زمان هم از ترس شائول یواشکی داوود را در مکانی با ازدحام اندک مسح کرده. پس آن زمان هم با سختی دشواری بسیار و خوار شدن ها و مسائل رذالت های بسیار داوود به فتح صهیون رسید و آنجا را شهر کرد و بعد پادشاهیش گسترده شد و زمان ی بود که باز منتظر منجی بودند اما تحت قدرت آن زمان زمانی که داوود به پادشاهی رسید مردم قبلش مخالف و بعد آن که شد پادشاه آنقدر محبوب شد و الا قبلش اینگونه نبود و حتی رد میکردند غیر قبیله یهودا که قبیله ای از یهودای قوم یهود خواندن و این طرفداری اندک بود بلکه با پادشاه شدن داوود بود که مردم حمایتشان کم کم افزانی یافت اما به رسیدن آن خواست خدا بود.
در زمانه عیسی مسیح .عیسی ناصری زاده بیت اللحم و که در مصر و بعد ناصره دو محل دیگر و جلیل که ناصره مثال استان و بخش میباشد در آن زمان در یهودیه از هر نژاد و ملل جمع شده بودند مردم از ملل مختلف بسته به اوضاع آن موقع که حتی از سرزمین عربستان هم در آنجا بودند تحت آن بودند که فریسیان و صدوقیان که بسیار نفوذ داشتند هم در بین عالمان یهود و علمای یهود و نفوذ در امپراطوری روم که در ان زمان بر یهودیان فرمانروایی میکردند. قبل آن بسیار زمینه سازی ظهور مسیح شده بود و نفع آن بسیار بر آنها بود اما زمانی که مسیح منجی وعده داده شده آمد و با آنها و منافع آنها دیدند تضاد دارد از معبد ساخت معبد سلیمان.تا تغییر تعالیم آنها.و منافع آنها که آنها را ریاکار خطاب میکرد عیسی مسئله به آن رسید که بگویند مگر از جلیل نبی بر میخیزد.مگر مسیح آنگونه و آنگونه و تعالیم در رد مسیح جریان پیدا کرد. و تحت این امر کنیسه ها و معابد و محافل را افزانی دادند و یک نوع محل جمع مردم و به نحوی که این افراد از مسیح بودن عیسی را تایید کنند از آنجا اخراج شوند یک نوع برایشان هم ارزش بود هم محافل بود. زیرا شرایط پیرامون زندگی تحت نفوذ آنها بود و به نحوی که مسیح آمد و فهمیدند که معجزات او و آن جمعیت کثیر شود در فکر پادشاهی و خطر افتادن قدرت زمینی انکار کردند قبل آن زمینه ها و تبلیغات آمدن ماشیح-مسیح و منجی بود و بسیار کاربرد داشت در یهودیان و سرزمین و رومیان اما همین که آمد انگار خود شخص مد نظر نبود بلکه سایه یا همان متن ها کاربرد داشت .پس برای ترور شخصیتی او دست بکار شدند که در مراحل آن کمک از شیاطینو بیرون راندن شیاطین به کمک شیاطینو حتی تبلیغات منفی بعد آن در زمانی که پطرس در بازار آن گدا را شفا داد مرد فقیر را و به نحوی بود که مردم کوچه خیابان آن شخص و اشخاص مسیح را دیوانه خطاب میکردند حال آنکه تبلیغات منفی یعنی اینکه بتوانند با ابزار همان زمان شخص را از آنچه که پیروانش افزوده شود دور کنند تا آنچه خود میخواهند عملی شود.برای همین جعلیات افزان میشود که پیروان شخص افزان نشود و ظهور او در آن زمان رد شود زیرا اینکار به اصطلاح گفته میشود ظهور خود شخص نه بلکه سایه یا همان منافع منجی در آن زمان که مسیح وعده داده شده با منافع آنها تضاد پیدا کرد و رد کردند هر چند این مسئله بازهم با فتح و پیروزی برای مسیح بود آن هم نجات دهنده را مصلوب کردند منجی که منتظرش بودند را مصلوب کردند.و گفت بروید برای فرزندانتان گریه کنید زیرا تا به امروز شاهد این نبود صلح و ویرانی ها و مسائل یهود هستیم در آن سرزمین قوم برگزیده تا زمانی که مخالفت امر نکنند و بعد آن اصلاح نشوند نزول میکنند مگر آنکه به درستی در آیند یعنی هر زمینی و زمانی که این وضعیت در تاریخ بوده آنجا که رد انجام میشده ضرر به خود همان سرزمین بوده. این یعنی در هر سرزمینی افراد صالح و درست باشند و درستی باشد به شرط دغدغه آنها و کسب مدارج معنوی در این امر خداوند بسیار عادل در وجه تمایز هاست مگر ترس ها و غلبه تاریکی پس نور همیشه بر تاریکی غلبه میکند اما منظر مادی زمینی آن بسیار رذالت هست تا نور پیروز شود آن هم به معنای اصل آن و خدایی آن.
یک ظرف را مد نظر بگیرید شما ظرف را میبینید و درون محتویات ظرف را یک پسته یک فندق یک مسئله سربسته را ظرف دانش انسانی در جسم بر ظرف دانش خدا در ظرفیت بی نهایت نور همان ظرف بسته هست که از دانش آن حاصل درون این ظرف را پر گشتن میشود افزایش دانش اسرار الهی را مد نظر بگیرید گنجایش آن آنقدر هست که در همان نور بینهایت در تجسم مادی انسانی در بعد استخوان اسکلت و بدن از گوشت پوست در مغز ظرف و اسرار ظرف بزرگ ظرف بزرگ در ضعف انسان بر قوت در محدوده اندازه آنچه خدا مصلحت بداند هست پس این اسرار الهی بسیار زیادست و اگر کسی بگوید من همه آن ظرف را میدانم میشود واحد که فقط خدا واحد هست.یعنی خداوند در همه کتب واحد هست.واحد یعنی بی نهایت در دانش دانای کل محسوب میشود. پس خداوند واحد هست یعنی بی مثال هست مثال یعنی مثل او کسی نیست و کسی بگوید من به تمام زمانبندی های خدا واقفم چگونه میتواند بر تمامی اسرار الهی از امور حیات زمینی امور حیات بعد موت و امور حیات در هر بعد آن و اسرار آن جز خدا آگاهی کامل داشته باشد.پس مسئله روح القدس پیش می آید.روح القدس که دارای شخصیت الهی و ظرف شخصیتی مستقل هست.بسیار هم قدرت و اختیارات دارد در ظرف ورای مادی به تجسم پرنده ای که ورای آن پرنده ها در ورای نماد آن واقعیت همان شکل میگیرد اما آن نیست.پس بصورت بعد فرشته الهی مد نظر گرفته شود باید شکل فرشتگان را دانست.و اگر از دریافت آنچه شکل میگیرد باید ربط ثبت آن را دانست.اگر فرشتگان را دارای بال بدانیم باید بال آن را دانست و بعد جسمی روح القدس را دانست که در بر آن رو شخصیت مستقل میگیرد و در بعد آن بال آن را دانست. پس روح القدس شخصیت الهی و دارای اختیارات بدون مرز بندی مادی هست. در فلان نقطه یا فلان نقطه جهان در بعد حضور این شخصیت دارای عواطف بسیار انسجام اتحاد و صفات خوب و الهی.و جبرئیل پیام آور همانطور که بر مریم مقدس اول جبرئیل آمد و خبر داد یک پیام آور وحی الهی قوی در امانت وحی هست و ماموریت های خاص خود را دارد وقتی میگوییم روح خدا سطح آبها را فرا گرفت یعنی خداوند با آن عظمت در این آفرینش از روح بر سطح گستره آن در ماموریت بزرگ پیدایش استفاده کرده.وقتی به عیسی مسیح گفته میشود کلمه بود یعنی اینکه از ازل در پیدایش و بعد گفته میشود به شکل انسان شد و در رحم مریم مقدس بر روح القدس در آن ظرف از ظرفیت قرار گرفت یعنی این ظرفیت والا را داشته که خداوند او را برگزیده در این امر مهم و وقتی ازل معنی پیدا میکند که این اتحاد حفظ شود و وقتی معنی اتحاد حفظ شود معنی رسالت معنی پیدا میکند رسالت یعنی امری که به انجام برسد و این از پیدایش در بعد آن معنی پیدا کند وقتی خداوند روح القدس را که نفس قدسی یعنی نفس الهی دارد را درست بشناسیم این معنی ازل و ماموریت خدا بر این امر مشخص میشود.و اینجا در مباحث گفتمان ها اینکه کسی بگوید خدای شما خدای ما خدای دیگری معنی ندارد فقط خدا واحد در ادیان هست خدای من و خدای تو و اون معنی پیدا نمیکند الله خواندن پدر خواندن اهورا مزدا یا هر نامی گذاشته شود خدا واحد هست غیر این شرک میشود کفر میشود که اگر خدا را خدای تقسیم بندی در واژه کرد زبان گفتاری همه یک معنی میدهد و خدای واحد را خواندن همانگونه که مثلان مردگان در ترجمه انجیل برخاسته ابن الله میگویند تو را با ما چکارست همچین یا در قرآن عیسی بن مریم روح الله گفتن مسلمانان روح الله یعنی چه یعنی روح خدا ابن یعنی چه و پدر و پسر و روح القدس را معنی کردن میشود رسیدن به اتحاد بهتر.وقتی میگوییم کلمه با خدا بود و جسم شد و بصورت انسان آمد معنی کلمات و جمله باید درست معنی پیدا کند.وقتی عیسی میگوید به فریسیان زمان ابراهیم را بوده معنای آن چگونه ترسیم شود.مثلان در قرآن گفته میشود آنهایی که در راه خدا کشته یا شهید شدند مرده نپندارید بلکه زنده به حیات ابدی در بعد معنای آن.وقتی به موسی گفته میشود تو نمیتوانی خدا را ببینی وگرنه زنده نمیمانی و دیدار الیاس و موسی در کوه با عیسی مسیح و بعد الهی آن در ظرف انسانی مسیح توانست ببیند وحشت آن چه بود خداوند وحشت ندارد بلکه آن جنبه ملکوتی هست که چون انسان میبیند در بعد انسانی حیرت و وحشت به معنی حیرت در بعد همان روح الله گفتن پدر پسر و اسامی دیگر. پس وقتی گفته میشود که انسان شد و گفته میشود در کتب واحد هست این ظرف و مسح و این اندازه پر شدن در بعد انسانی و اینکه واسطه بین خدا و عیسی روح القدس بود.که ابتدا در رحم مریم و بعد در رود اردن که یحیی تمعید میداد به شکل آنچه گفته شده قرار گرفت چه اندازه بوده که آنقدر روح پرگشته که مرده را به امر خدا زنده کرده.نفس قدسی گویند.و گفته میشود که عیسی در باغ آنجا از خداوند خواسته این جام را از او دور کند یا در تصلیب.پس دارد با خدا صحبت میکند.و گفته میشود که در کتب مقدس اگر عیسی گفت خدا بود و گوید برداشت خوانندگان نیست دروغ گفته باید معنی آنکه عیسی به شکل انسان شد دانسته شود اتحاد او در تثلیت شناخته شود و وقتی در کتاب مقدس واحد خواندن خدا گفته میشود فهمیده شود.آن موقع معنی روح الله. پدر پسر و ابن الله همه واضح تر میشود مسئله سنگین میشود چون پیچ میخورد و سنگین تر که همان خدا شناسی در کلام پدر پسر و معانی استفاده شده در خواندن عیسی مسیح والا مسئله سر راست هست.وقتی گفته میشود قدرت خدا زیاد هست و پسر آنچه پدر میکند انجام میدهد و قدرت هر چیزی را دارم در او که نیرو میبخشد این اتحاد معنی پیدا میکند جلال عیسی جلال خداست جلال روح القدس جلال خداست و در زنجیره هست که این نیرو توان افزایی میشود در عیسی مسیح که به شکل انسان شد و در بین انسانها ساکن شد.سخت کردن مسائل و پیچیده کردن از برداشت ها سر چشمه میگیرد که در توضیح آن بتوان توضیح منطقی داد.والا مسئله پیچیده میشود.خب در قرآن گفته میشود خدا منزه تر از آن هست که فرزندی داشته باشد.یعنی خدا همسر فرزند داشته باشد.ولی در بعد آن در رسالت روح القدس در رحم مریم قرار دادن عیسی و روح الله یعنی روح خدا و بعد شناخت روح القدس روح الهی و جایگاه او و شخصیت او و از ازل را شناختن در خواندن کتب مختلف و مسئله داوری و قیامت. پس اسرار الهی زیاد هست انسان در بعد جسم و مادی هر چقدرم عالم باشد در پر شدن یا در مطالعه افزان میشود تا آنجا که قوت اوست فهم کند و بفهماند به دیگران بیش از آن تکلیف از انسان خواستن میشود مثال آنچه که از یک عالم بگوییم مثال به ما بگو دقیقن ساعت به ساعت آفرینش چگونه بوده و در لحظه فلان در زمین در پیدایش چه اتفاقی افتاده میخندد معنی آنست .یعنی میگوید مرا دوربین فیلمبرداری آفرینش فرض کردید یا آدمی یا عالم انسان.وقتی گفته میشود از او چیزهایی میپرسیدند که میگفته آنچه بوده که اتفاق افتاده معنی آن در بعد رسولان درک نمیشده چون فرق رسولان با عیسی را مد نظر بگیرید رسولان برگزیده عیسی بودند و برگزیدگان اجر و منزلت در پیشگاه خدا بواسطه مسیح قرار میگرفتند حالا مثلان از رسولان خواسته شود مثل عیسی فکر کنند دقیقن بدانند عیسی چه میگفته و عیسی در بعد انسانی آن اسرار کامل زمانبندی کاملو همه را گفته شود میشود واحد در رکن یک پس وجه تمایز اینکه گفته میشود پدر پسر روح القدس یعنی جلال پدر و خداوند بالاتر هست و اینکه در تثلیت گفته میشود در سه باید اختیارات سه را دانست تا جایگاه را فهمید والا کج راهه و انحراف فکری میشود و بعد کفر دانستنو و پیراهن چاک دادن حتی در بعد اینکه عیسی گفت پسر انسان را میبینید که می آید را فهمیدن.پس آن عالمی که گوید یا مفسری که از کتاب های مقدس گوید اگر عیسی گفت و غیر آن باید اول جایگاه و سه و اینکه هر کدام را و اختیارات را بداند معنانی آن و هر سه در اتحاد و اختیارات را بداند والا برداشتش برداشت رسول آن میشود که با آنکه رسول بوده و برگزیده در امر هدایت از جانب مسیح میشود ظرف واحد دانستن خود در همه فهم آن رسولان خود مثال ها را از عیسی سوال میکردند نمیگفتند ما همه چی میدانیم حتی جایی بوده که از مثلی که بعد اتفاق می افتد باز می ایستادند و بعد در جریان می آمدند زیرا میدانستند زمانبندی در اختیار عیسی بواسطه زنجیره الهی دارد درست پیش میرود و این پر شدن همان سر حد اعلی مسح در رود اردن و جریان تولد عیسی مسیح هست .اینجا اگر در هر ادیانی دانسته شود معانی آن نه کفر میشود نه کافر خواندن هم. همانگونه که زرتشتیان را فکر میکنند عده ای آتش پرست هستند در حالی که باید معنای جشن ها و آتش و معبد را بدانند و تحقیقات کامل کنند تا بدانند معانی را.پس همه چیز از دانش میرسد به آنچه در ظرفیت انسانی از فهمیدن و افزایش دانش هاست.